باز: تکامل آنلاین
قسمت: 25
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۲۵ - تغییرات غیر منتظره
«بچه ها معجون دم دستی دارید؟ آماده نگهشون دارید.»
لیام به سختی صحبتش را تمام کرد، آن هم وقتی که درختان در دور تکان خوردند و برگها خش خش کردند. حدود پنج کلاغ سیاه با چشمان درشت قرمز، مانند گلوله به سمت آنها پرواز کردند.
«تانک ! حواست رو جمع کن! دوتاشون با تو. من حواسم به سه تای دیگه هست. ری. تو هم همینطور. دنبالش کن. اول از تانک پشتیبانی کن. بعد از اینکه حساب اون دوتا رو رسیدید بیاید پیش من. درمانگر، حواست جمع باشه.»
الکس عصبانی شد. مشکل این یارو چی بود؟ مگه اونا اسم نداشتن؟ فقط ری اسم داشت؟
او مهارت [غرش کرکننده] خود را فعال کرد و توجه هر پنج کلاغ سیاه را به خود جلب کرد، اما لیام به سرعت به سه نفر از آنها حمله کرد.
صدمه اش دو برابر الکس بود، پس فوراً آن سه نفر را از او دور کرد و نگاهی تند به او انداخت. «دستورالعمل های من رو دنبال کن.»
پرندگان کمی چابک تر از گرگ ها بودند و الگوی اصلی حمله آنها با منقار و پنجه هایشان بود که با عصبانیت به اهدافشان نوک می زدند.
با این وجود، لیام به طرز زیرکانه ای از حملات آنها طفره می رفت، بدن آرام او همگام با حرکاتش بود. تک تک حرکاتی که انجام می داد حساب شده بود و دقت مطلق داشت.
الکس نیز در کنار او جلوی پرندگان را گرفت و با آنها مقابله کرد. به زودی، اولین موج پرندگان پایین آمدند، دوباره و تقریباً در همان زمان.
رشته ای از اعلان ها در گوششان زنگ زد که امتیاز تجربه را اعلام میکرد.
الکس بلافاصله به سمت لیام برگشت و سپر خود را به سمت او گرفت. «مشکلی با زنا داری؟»
«امم... چی؟ مواظب باش. سه موج دیگه هم دارن میان.» لیام به او هشدار داد و اندکی بعد، درختان دوباره خش خش کردند.
این بار یک گله متشکل از ۱۰ پرنده پایین آمدند و الکس دیگر این شانس را نداشت که از دست لیام عصبانی باشد. [غرش کر کننده] او یک بار دیگر با صدای بلند فریاد زد و توجه خوشه سیاه کلاغ را جلب کرد.
《تانک، میتون...
کتابهای تصادفی


