باز: تکامل آنلاین
قسمت: 30
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۰ - من منتظرت بودم~
لیام با کاهش سرعت گروه دیوانه پرندگانی که به دنبال او بودند، احساس خوشحالی کرد و خونش در حال پمپاژ بود. با این حال او عجله نکرد.
او از وقتش استفاده کرد و آرام آرام با انبوه پرندگان، همزمان دوتا دوتا یا یکی یکی جنگید. در حالی که او این کار را انجام می داد، ذخایر مانا و استقامت خود را که تقریباً تمام شده بود، پر کرد.
علاوه بر این، از آنجا که پرندگان توسط درختان غول پیکر، محدود شده بودند، آنها نیز نمی توانستند کاری انجام دهند و به حمله با سرعتی که لیام اجازه میداد تنزل پیدا کردند.
برخی از پرندگان حتی سعی کردند از بالا به سمت او بیایند، اما شاخه های درختان، بیش از حد زیاد بود و دسته های متراکم برگ، آنها را پوشانده بود. آنها نمی توانستند به سادگی به او برسند و به او نوک بزنند.
در نهایت، برگ و شاخه ها همچنان برگ و شاخه بودند. این اوضاع، تا ابد دوام نمی آورد. او فقط زمان کافی برای کنترل اوضاع داشت.
لیام سرعت آهسته و ریتمیک خود را ذره ذره بهبود می بخشید و رقص شمشیر خود را پس از هر حرکت، تندتر و تندتر می کرد. کلاغ ها بدون مزیت تعدادشان کاملاً مغلوب و بیرحمانه سلاخی شدند.
در عین حال، با مردن هر پرنده، امتیاز تجربه ای که به او اضافه میشد نیز بسیار قابل توجه بود.
حالا که او تنها عضو گروه بود، مبارزه اش با پاکسازی انفرادی سیاهچال تفاوتی نداشت. او به تنهایی از تمام مزایا، همراه ...
کتابهای تصادفی


