باز: تکامل آنلاین
قسمت: 50
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۵۰ - با من در مسافرخانه ملاقات کنید
تق تق تق
تق تق تق
صداهای بلند از درون معدن خالی در اعماق جنگل ها طنین انداز شد. مردی تنها در میان چند جسد پراکندهی اجنه با پوست سبز ایستاده بود.
با این حال، او به این اجساد توجهی نکرد. او به سادگی روی آنها پا گذاشت و به ضربه زدن با کلنگ معدن به طور یکنواخت روی گره سنگ معدن فلزی روبرویش ادامه داد.
ثانیه ها گذشت. دقایقی گذشت. ساعت ها گذشت. و با این حال، کار مرد جوان به هیچ وجه تغییر نکرد.
او با هدف قرار دادن سه گره مختلف مقابل خود، بدون اینکه حتی یک بار استراحت کند، یکی پس از دیگری به استخراج ادامه داد.
و به طرز عجیبی، سنگ معدنی که او استخراج می کرد چیز خاصی نبود. آنها فقط سنگ آهن معمولی بودند.
در این بین، یکی دو گابلین نیز هر از چند گاهی به او حمله میکردند و مستقیماً در محلی که او ایستاده بود دوباره زنده می شدند.
اما برای مرد جوان، فقط چند ثانیه طول می کشید تا کار آنها را به طور کامل تمام کند و سپس دوباره به استخراج یکنواخت گره ها بپردازد.
[۵۰ امتیاز تجربه کسب شده]
[۵۰ امتیاز تجربه کسب شده]
لیام اعلان ها را پاک کرد و دو گابلین آخر را کنار زد.
او به خود زحمت نداد این غارت را که عمدتاً پارچه کمر و سلاح های زنگ زده بود بردارد، بنابراین اجساد، طولانی تر از حد معمول روی زمین ماندند.
درست زمانی که او یک بار دیگر استخراج را آغاز کرد، اعلان دیگری ظاهر شد.
[تماس دریافتی از ری. میخواهید جواب بدهید؟ بله/خیر]
«هممم.» لیام در حرکات خود مکث نکرد و به کار روی گره ادامه داد. با این وجود، او زمزمه کرد «بله.»
«سلام داداش! بابت اطلاعیه های سرور تبریک می گم! تو فوق العاده ای!» صدای شاد ری به صدا در آمد و...
کتابهای تصادفی

