باز: تکامل آنلاین
قسمت: 49
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۹ - مهم نیست هزینه اش چه باشد
در یکی از ساختمانهای بلند در خیابانهای نیویورک، دو زن از اتاق هیئت مدیره خارج شدند و وارد آسانسور شدند. یکی موهای بلوند مجعد بلند داشت در حالی که دیگری مو قرمز بود.
«میا، حالت خوبه؟» الکس به آرامی او را نوازش کرد. دیدن صمیمی ترین دوستش در این همه رنج، دردناک بود.
میا با لبخند تلخی سری تکان داد. «اونا به خاطر سنم سعی می کنن از من سوء استفاده کنن، اینطور نیست؟»
الکس آهی کشید. «احمق های خودخواه لعنتی. اگر عمو و عمه زنده بودن...»
«اما اونا دیگه زنده نیستن الکس.» میا سخن او را کوتاه کرد.
الکس بعد از آن چیزی نگفت در حالی که آن دو تا مدتها در سکوت راه می رفتند. وقتی به دروازه های ساختمان بلند رسیدند، میا بی صدا دستش را برای تاکسی تکان داد.
«میا، فقط با من بیا خونه. نمی خوام تنها بمونی.» الکس دستش را گرفت و اصرار کرد.
«نه. برای فکر کردن به زمان و مکان نیاز دارم. فردا باهات تماس می گیرم.» با دیدن حالت نگران در چهره دوستش، با لبخندی غمگین اضافه کرد. «نگران نباش من هیچ کار عجولانه ای انجام نمی دم.»
کلماتش الکس را آرام نکرد، اما او به زور لبخندی زد و در حالی که تاکسی دور شد، دستش را تکان داد. او در واقع قصد نداشت او را تنها بگذارد.
«من چند ساعت منتظر می مونم و بعد با شام به دیدنش می رم.» الکس تلفن خود را درآورد و ایمیل هایش را در حالی که دستش را برای تاکسی دیگری بالا آورده بود، مرور کرد.
چند هفته ی گذشته به طور غیرمنتظره ای زندگی همه آنها را تغییر داده بود. پدر و مادر میا در یک حادثه جان خود را از دست دادند و او را به عنوان جانشین انحصاری تمام دارایی ها و سهام خود باقی گذاشتند.
در ابتدا، هیچ کس متوجه چیزی نشد زیرا غم و اندوه، آنها را فرا گرفت، اما شریک تجاری و دوست صمیمی پدر و مادر میا، والتر، به دختر جوان در حالی که در ضعیف ترین حالت خود بود، از پشت خنجر زد.
او باعث سقوط بیشتر سهام شد که به دلیل تصادف غیرمنتظره مدیر عامل، پدر میا، از قبل پایین بود.
و حالا به نام یک تصاحب خصمانه، سعی می کرد با دست در دست دادن به رقیب آنها، کل شرکت را ببلعد.
مگر اینکه میا ...
کتابهای تصادفی

