باز: تکامل آنلاین
قسمت: 72
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۷۲ – هیچ کار مشکوکی انجام ندید
فصل ۷۲ - هیچ کار مشکوکی انجام ندید
در حالی که روباه کوچک به گردنش چسبیده بود، لیام طناب را نگه داشت و ذره ذره خود را پایین آورد.
پایین آمدن در مقایسه با سفر به سمت بالا بسیار آسانتر و سریعتر بود.
او قبلاً روی زمین برگشته بود و روی دهانه آتشفشانی ایستاده بود، قبل از اینکه گروه دیگری از پرندگان باد شکن بتوانند در هوا به او حمله کنند.
«وقت رفتنه.» لیام در حالی که دو چیز کوچک در اطراف او بودند، یکی در هوا و دیگری روی زمین شروع به راه رفتن کرد.
اتفاقاً پنج عضو گروهی که وقتی او به آنجا رسیده بود، مشغول شکار سمندر گدازه بودند، همچنان در اطراف منطقه سرگردان بودند.
همه متوجه او شدند و به محض دیدن او سلام کردند. با کمال تعجب، لیام نیز به آرامی سرش را به عقب تکان داد. «بچهها میخواید یه ماموریت سیاهچال رو با هم انجام بدیم؟»
چه کسی نمیخواهد توسط یک متخصص قوی همراهی شود؟
تانک بدون اینکه زیاد فکر کند فوراً جواب داد. «بله قربان!» او حتی به راحتی همتیمی خود، جادوگر را بیرون کرد که مات و مبهوت به او نگاه میکرد.
«داداش! آمار صدمهی من بهتر از این پسره!» بلافاصله انگشتش را به سمت دزد گرفت که میخواست بیشرمانه با او برود و خوش بگذراند.
اما افسوس که دیگر دیر شده بود و کسی به او توجهی نمیکرد. او فقط میتوانست در سکوت اعتراض کند و تماشا کند که دیگران به بحث ادامه میدهند.
«این نزدیکیها یه سیاهچال به اسم برکهی مهتاب وجود داره. ما میتونیم اون رو انجام بدیم. شما بچهها میتونید تمام پاداشهای تجهیزات و پولها رو نگه دارید. من کتابهای مهارت و مواد رو میگیرم. چطوره؟» لیام پیشنهاد کرد. او همه شرایط را از قبل فراهم کرده بود.
تانک سریع سرش را بالا و پایین تکان داد و موافقت کرد. این شرایط م...