باز: تکامل آنلاین
قسمت: 83
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۸۳ - اعلامیه جهانی را بررسی کنید
روباه کوچک بلافاصله وحشت کرد زیرا به طور تصادفی کار اشتباهی انجام داده بود. قیافهی سردرگمی در چهرهی دوستداشتنیاش داشت و مثل دزد، به لیام خیره شده بود.
«هوم؟ الان چی شد؟»
«پدر...»
لیام هر بار که این اصطلاح را می شنید ناراحت میشد. این باعث می شد که او احساس ناراحتی زیادی کند. «آهام فقط منو ارباب صدا کن.»
کیووو! روباه، سریع سرش را بالا و پایین تکان داد. در این مرحله، حاضر بود برای جبران اشتباه خود دست به هر کاری بزند.
«باشه. حالا بگو چی شد؟»
هیولا به این طرف و آن طرف نگاه کرد و دید که هیچ راهی برای نجات از این وضعیت وجود ندارد، سرانجام حقیقت را بیرون ریخت. «ارباب...من کتاب رو خوردم.»
《ها؟》بدن لیام بلافاصله سفت شد. روباه را برداشت و از هر طرف به آن نگاه کرد. او فقط در سطح ۱ بود و می توانست مهارت یاد بگیرد ؟
روباه کوچک به محض اینکه او را برداشت، بیشتر وحشت کرد و شروع به گریه کرد. «الان دیگه چی شده؟» لیام لال بود.
«آه. نگران نباشید. خوردن کتاب اشکالی نداره. بعداً کتابهای بیشتری بهت میدم تا بخوری.» وقتی او را دیدند که با روباه، با حالتی گرم ارتباط برقرار میکند، دیگرانی که در اطراف ایستاده بودند، متحیر شدند.
آیا این همان مردی بود که در چند ساعت گذشته همه ما را کباب کرده بود؟!
در میان آنها، مینا، درمانگر، از ابتدا به روباه چشم دوخته بود. او دختری بود که چیزهای بامزه را دوست داشت و روباه جهنمی، شایان ستایش بود!
بنابراین با لبخندی درخشان، تصمیم گرفت از این فرصت استفاده کند و با لیام صحبت کند، اما قبل از اینکه بتواند، یک پیام خصوصی در گروه آنها ظاهر شد.
داخل چت خصوصی:
شینسو (تانک): دست از ل&اس زدن با اون بردار! تو اینجوری بیشتر از خودت دورش میکنی!
کی...
کتابهای تصادفی

