باز: تکامل آنلاین
قسمت: 84
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۸۴ - دوباره!!
«آروم باش، خواهر.» ری لبخند ناخوشایندی زد، اما به محض اینکه خواهرش خیره و مرگبار به او نگاه کرد، به سرعت نگاهش را برگرداند.
«ما ماموریت اون سیاهچال لعنتی رو دوجین بار انجام دادیم و بازم حالت سخت رو باز نکردیم و این حرو&مزاده به نوعی این کار رو کرد!» الکس عصبانی شد.
《خواهر، ما همین حالا هم رکورد اولین پاکسازی و رکورد سیاه چال واسه حالت عادی رو داریم. پس چرا بیخیالش نشیم؟»
«جدی میگی؟ من قبلاً در مورد وضعیتمون باهات صحبت کردم و اینکه چرا روی این بازی سرمایه گذاری می کنیم و تو هنوز هم جرات داری بی خیالش بشی؟»
میا با دیدن اینکه الکس آماده کباب کردن ری است آهی کشید و بالاخره مداخله کرد. «بیخیالش شو الکس. من نمی خوام شما بچه ها اینقدر استرس داشته باشید. پدر و مادرم هم این رو نمی خواستن.»
«قبلاً بهت گفتم. اگه این به اون معناست که ما باید اون شرکت رو ول کنیم، این کار رو می کنم. اشکالی نداره.»
«آه... متاسفم. من نمیخواستم که...» الکس نمی خواست به احساساتش صدمه بزند. او می دانست که خیلی ناراحت است و آن را از بیرون نشان نمی دهد.
《خیله خب.》میا با لبخندی شیرین به او دست زد و بعد پرسید. «خب حالا میخوایم چکار کنیم؟» در حالی که در سطح درمانش بیشتر پیش رفته بود، درخششی طلایی، اطراف زن را احاطه کرد.
«دیگه چی؟» الکس پوزخند زد. «ما به سمت سیاه چال " برکه مهتاب " می ریم. هاه.»
«الکس...» میا لال بود.
«میخواستی استرس نداشته باشم درسته؟ چه راه بهتری برای کاهش استرس من وجود داره؟ ها ها.»
«خواهر...» ری نسبت به این موضوع احساس بدی داشت.
«من می خوام اون مرد رو شکار کنم و اون رو به صفر برگردونم. حتی ممکنه کنار جنازه اش کمپ بزنم و اینقد کتکش بزنم که خورد و خمیر بشه.»
«میخوای یه قرارداد برده داری لعنتی امضا کنم؟ ببینیم کی چی رو امضا میکنه! هاه.»
با عبور...
کتابهای تصادفی

