باز: تکامل آنلاین
قسمت: 85
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۸۵ - دوباره!!!
چند ساعت به سرعت گذشت و در این زمان، همه آنها دو بار دیگر، یکی پس از دیگری بدون وقفه، ماموریت سیاهچال را اجرا کردند.
تمام اعضای گروه، از جمله لیام، یک سطح دیگر صعود کرده بودند و پرنده ی بادشکن نیز به سطح ۳ رسید. با این حال، روباه هنوز در سطح ۱ بود.
مجموع امتیاز تجربهی مورد نیاز برای یک جانور روح، برای پریدن از یک سطح به سطح دیگر، در واقع بدتر از یک انسان بود.
لیام آن چیز کوچک را نوازش کرد و سپس به آن توت داد. موجود کوچک، نیازی به توت نداشت، اما او به لیام خیره شده بود؛ درحالی که لیام داشت توت میخورد، پس لیام، یکی هم به آن داد.
شینسو این صحنهی مفید را تماشا کرد و تصمیم گرفت حرفش را بزند، اما به محض اینکه دهانش را باز کرد، لیام، جلوتر از او صحبت کرد.
«دوباره؟ بیاید انجامش بدیم.»
تانک با نگاه به هم تیمی هایش لبخند تلخی زد. همه از سر تا پا در بسیاری از تجهیزات جدید پوشیده شده بودند و جیب های آنها نیز پر بود.
لیام بسیار سخاوتمند بود و چیزهای زیادی به دست آورده بود، اما هنوز...
آنها نمی توانستند خود را مجبور کنند که یک چیز را بارها و بارها تکرار کنند، به خصوص با توجه به اینکه انجام ماموریت، هر بار چقدر سخت بود.
حتی با وجود اینکه بدن آنها به طور کامل بهبود یافته بود و ذهن آنها نیز با نوشیدن آب دریاچه تا حدودی بهبود یافته بود، باز هم انجام این نوع تمرینات شدید، بطور مداوم، بسیار استرس زا بود.
این جور چیزها با نشستن در یک نقطه و ساعت ها تمرین کردن متفاوت بود. آنها باید حرکت بدنی می کردند و می دویدند و می جنگیدند و عرق می کردند.
این امر مستلزم نظم و انضباط و نوع خاصی از اراده برای کار سخت بود. همه، توانایی این را نداشتند که اینطور بی وقفه تمرین کنند.
شینسو خیلی دلش می خواست موهایش را بکند. به همان اندازه که خسته بود، نمی خواست لیام را رها کند. چیزی به او می گفت که امکان ملاقات مجدد با این شخص وجود ندارد.
او در درونش به خاطر وضعیت بدش گریه کرد و سرش را به آرامی تکان داد...
کتابهای تصادفی

