باز: تکامل آنلاین
قسمت: 86
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۸۶ – فکر میکنم عاشق شدی
لیام پس از بیرون آمدن از سیاهچال، در حالی که دو حیوانش به او چسبیده بودند، از میان جمعیت گذشت.
همانطور که او راه می رفت، ناگهان دریای جمعیت از هم جدا شد و به گروهی از مردم اجازه داد تا از آنجا عبور کنند.
لیام مکث کرد و کنار رفت تا کناره بایستد. او دقیقاً میدانست که این افراد، چه کسانی هستند و چرا این گونه با آنها رفتار میشود.
گروهی از بازیکنان آمریکایی که در مقابل او قرار داشتند متعلق به انجمن "تسلط افسانه ای" بودند و یکی از ۱۰ تیم برتر، نه تنها در بازی بلکه در دنیای خارج بودند.
و هفت عضوی که به سمت پورتال سیاهچال میرفتند، نیروی محرکه ی اصلی انجمن بودند.
او به سرعت، جدول امتیازات را باز کرد و همانطور که انتظار داشت، می توانست نام آنها را در نمودار ببیند.
او تقریباً می توانست تک تک نام ها را در نمودار تشخیص دهد. اینها کسانی بودند که او آرزو داشت شبیه آنها باشد و در زندگی قبلی خود به آنها به عنوان یک الگو نگاه می کرد.
آن زمان مثل یک رویای دور بود اما حالا...
لیام سرش را تکان داد و شروع کرد به بیرون رفتن از بین جمعیت و در حال دور شدن از سیاهچال بود که ناگهان احساس کرد او را زیر نظر دارند.
این یک احساس واضح بود و او بلافاصله مهارت اختفا را فعال کرد، جسمش از جایی که ایستاده بود تار شد.
چند ثانیه پس از دور شدن او، شخص مو قرمز عصبانی ای در همان نقطه ظاهر شد و با چشمان حواس جمع، به اطراف نگاه کرد.
«قسم می خورم... همین الان اون رو اینجا دیدم!» الکس آهی از خشم کشید.
همهی بازیکنان دیگری که در اطراف ایستاده بودند، بلافاصله سفت شدند زیرا ناگهان موجودی زیبا در نزدیکی آنها ظاهر شد.
«خواهر...» ری جدی صحبت کرد. «میخ...
کتابهای تصادفی
