باز: تکامل آنلاین
قسمت: 95
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۹۵ - تله؟
[طلسم فعال نشد]
لیام وقتی دیدش واضح و دردش کم شد، به اعلان خیره شد.
به نظر میرسید که او قادر به احضار این مردگان نبوده و حتی در اثر تلاش برای انجام این کار، با واکنشهایی مواجه شده است.
«هومم، یعنی واسه اینه که سطح اونا با سطح من قابل مقایسه است؟» او برای چند ثانیه تأمل کرد و به نظر می رسید که این معقول ترین پاسخ باشد.
«چیزهای زیادی در مورد این کلاس وجود داره که من نمی دونم. حیف شد اونا برای مبارزه واقعا مفید بودن.»
لیام با زبانش صدایی در آورد و ناخواسته جسد سه مار را رها کرد. او به اطراف، نگاه کرد و تصمیم گرفت به سمت راست خود، جایی که گروهی از شیاطین رفته بودند، حرکت کند.
طولی نکشید که صدای نبرد بلندی شنید و چند قدم جلوتر از او، گروهی متشکل از پنج شیطان با چهار ناگا می جنگیدند.
به نظر میرسید که در هر دو طرف، تلفاتی وجود داشته است و دو ناگا و سه جانور دورگه ی شیطانی، قبلاً از بین رفتهاند.
لیام صحنه را در مقابل خود مشاهده کرد و دید که نبردی از پیش شکست خورده است. البته اگر او به این مبارزه میپیوست، اوضاع فرق میکرد.
«خب، چرا که نه.» پوزخندی زد و رفت تا بی سر و صدا در پشت، بایستد.
از آنجا، او دوباره شروع به پرتاب گلوله های آتشین، یکی پس از دیگری کرد و مطمئن شد که حداقل یک بار به تمام اهداف ضربه زده است.
او مطمئن نبود که توزیع تجربه، در اینجا چگونه خواهد بود، بنابراین یک بار به همه مارها ضربه زد و سپس شروع به هدف قرار دادن مارهایی کرد که کمترین سلامتی را داشتند، با این هدف که آخرین ضربه را برای از بین بردنشان به آنها بزند.
روباه هم که کنارش ایستاده بود، آتش میفرستاد.
این وضعیت برای آنها عالی بود زیرا آنها هیچ توجهی را جلب نمی کردند و مجبور نبودند با انفجار سم مشکل ساز، مقابله کنند.
با کمال تعج...
کتابهای تصادفی

