باز: تکامل آنلاین
قسمت: 96
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۹۶ - بسه. بیا مبارزه نکنیم
کا تا کا تا کا تا
لیام مانا را روی پاهایش متمرکز کرد و در علفزار دوید و دور گروهی از اشخاص کلاهدار چرخید. سپس مستقیماً مقابل آنها فرود آمد و راه آنها را مسدود کرد.
بنگ!
او با یک گلوله آتشین به آنها سلام کرد و همزمان شمشیر خود را از غلاف بیرون آورد. دو موجود مرده شیطانی نیز از پشت به روی گروه پریدند و در نهایت، به عقب افتادند.
آنها دیوانه وار، شروع به حمله به هر چیزی کردند که به دستشان می رسید. و با وجود حملات چابک و سریع لیام، گروه اشخاص کلاه دار، کاملاً گیج شدند.
با این حال، در کمال تعجب لیام، آنها به هیچ وجه، مقابله نکردند. یکی از آنها کلاهش را برداشت و چهره بسیار زیبایی را نشان داد.
او یک ناگا در سطح ۲۲ بود و از بالا تا پایین، با جواهرات و زره های درخشان، تزئین شده بود.
چیزی در او وجود داشت که با همهی ناگاهای قبلی که لیام با آن روبرو شده بود متفاوت بود.
«دیو. بسه. بیا مبارزه نکنیم. تو چی میخوای؟ کی هستی؟ من می تونم بهت گنج زیادی بدم. برو کنار و راه ما رو نبند!»
چشمان لیام، از شوک گشاد شد. این یک دیالوگ بود و با این حال، ماموریت آغاز نشده بود. او می دانست که اینجا باید خیلی مراقب باشد.
به نظر میرسید که نتیجهی مشخصی وجود ندارد و آنچه او میگوید احتمالاً تعیین میکند که چه اتفاقی میافتد.
«متاسفم من نمی تونم این کار رو انجام بدم. من تحت دستورات سختی برای جمع آوری منابع هستم. همراهای من درست پشت سر من هستن و دارن میان اینجا.»
لیام حتی به عقب نگاه کرد که انگار امیدوار بود هر لحظه آنها را ببیند.
«بله. آره. میتونم بهت منابع بدم. بیا، این یه سکه ی طلاست! این باید بیش از اندازه باشه، درسته؟!» ناگا با عجله، سکه ای را به سمت او پرتاب کرد، انگ...
کتابهای تصادفی


