باز: تکامل آنلاین
قسمت: 112
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 112 – به من توجه نکن. من فقط دارم رد میشم.
درحالی که لیام تا جایی که میتوانست میدوید، همه چیز، پشت سرش به هم ریخته شد. دیواره های غار فرو ریخت و مسیر را کاملا مسدود کرد.
چهار وزغ، هنوز نمرده بودند. آنها به سادگی مجروح شده بودند، چندین قسمت از بدنشان خونریزی می کرد و سلامت آنها مدام پایین می آمد، اما هنوز نمرده بودند.
و متاسفانه برای آنها، آنها هنوز پشت آوارهای مسدود شده گیر کرده بودند و دیگر نمی توانستند به لیام حمله کنند.
بام بام بام
زبان آنها به آوارها می کوبید و سعی می کردند راهی برای عبور پیدا کنند. لیام اما منتظر موفقیت آنها نشد و به جلو ادامه داد.
او از این که امتیاز کشتن وزغ ها را به دست نیاورده بود، هیچ ناراحتی نداشت.
او حتی پوزخند بزرگی بر لب داشت زیرا سخت ترین قسمت این سیاه چال را با موفقیت پشت سر گذاشته بود!
این تنها بخشی از سیاهچال بود که او با آن مشکل داشت. و حالا که آن را پاک کرده بود، بقیه ماموریت در اختیار او بود.
لیام در حالی که هیولاهای بعدی سیاه چال در مقابل او ظاهر شدند متوقف شد. دو غول که به گوشه ای تکیه داده بودند به او نگاه کردند و با چماق های بزرگ خود به سمت او دویدند.
این دو نیز هاله ای نقره ای در اطراف خود داشتند. آنها بر سر لیام فریاد زدند و چماق هایشان را به اطراف، چرخاندند تا سر او را بشکنند.
آنها چابکی باورنکردنی داشتند، بنابراین حرکاتشان تار بود، فقط تعدادی از ضربات، به سختی قابل مشاهده بود، اما ضربات قدرتمندی بود که میتوانست جمجمه فرد را کاملاً خرد کند.
با این حا، لآنها هنوز نتوانستند به هدف خود ضربه بزنند. لیام قبلا حرکت کرده بود. او زیرکانه پایین آمد تا از حملات آنها طفره برود و بدنش را پیچاند تا پشت دو غول، ظاهر شود.
سرعت او با حرکات آنها برابر بود زیرا او مانای خود را به تم...
کتابهای تصادفی

