فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 120

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 120 بتل اسمیت

تقریباً یک ساعت بعد، وقتی لیام به هوش آمد، اولین چیزی که شنید اعلان تکمیل ماموریت بود.

[تبریک می گویم. ماموریت تکمیل شد]

[اکنون می توانید کلاس مخفی بتل اسمیت را انتخاب کنید]

[آیا مایل به پذیرش هستید؟ بله / خیر]

لیام چند دقیقه گیج، به رشته کلمات خیره شد.

او هنوز در حال بهبودی از اتفاقی بود که به تازگی رخ داده بود و جایی در زمان گذشته و گذشته ی نزدیکتر گم شده بود.

او نمی توانست بلافاصله به زمان حال برگردد. او حتی تقریباً فراموش کرده بود که کجاست و اینجا چه می‌کند.

اما ترول های مرده ی متعددی که او را احاطه کرده بودند، بیش از حد کافی بود تا خاطراتش را به حرکت درآورد.

از آن طرف، چشمان دو ارشد به او خیره بود، تا ببینند او چه تصمیمی می گیرد.

قرار بود کلاس را انتخاب کند یا نه؟

آنها متوجه نشدند اما حتی نفس خود را حبس کرده بودند و صبورانه منتظر پاسخ او بودند.

و لیام، کار را برای آنها آسان نمی کرد.

مدتی ساکت و بی حرکت ماند و لبخند زد. سپس به آرامی دستش را بالا برد و دست تکان داد. «من رد می کنم.»

«بتل اسمیت…»

«شاید توی زندگی قبلی ام، این کافی بود، اما این بار…»

«نه این کافی نیست.»

با دیدن چشمان مصمم لیام، چهره ارشد بازار سیاه بلافاصله تغییر کرد و حالتش تیره شد. با این حال، ارشد دیگر، لبخند بزرگی بر لب داشت.

«هو. هو. هو. این همون چیزیه که داشتم درباره اش حرف میزدم! این پسر بالاخره از مغزش استفاده کرد!»

ارشد بازار سیاه، تمسخر کرد.

«هاه. این یه امتیاز بزرگه که میراث استادم رو به ارث ببره.» مکثی کرد و به لیام نگاه کرد و از بالا تا پایین او را زیر ذره بین گرفت.

این شخص، جرات کرده بود میراث اربابش را رد کند.

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی