باز: تکامل آنلاین
قسمت: 121
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 121 – شمشیر دو لبه
مهم نیست که لیام چقدر سعی کرد انجام این کار را توجیه کند، پاداش، صرفاً ارزش زمان و تلاشی را که او قرار بود صرف کند نداشت.
او البته قصد داشت شمشیر ارباب را به طور کامل بازسازی کند، اما هیچ راهی وجود نداشت که او آن را بازگرداند تا بتواند یک سری راز قدیمی را بفهمد.
لیام، اهمیت این تلاش را دست کم نگرفت.
او به خوبی میدانست که شاید این راز، چیزی تکاندهنده باشد یا شاید حتی ممکن است چیزی بزرگتر باشد، مثلاً به آنچه در این بازی و آخرالزمان، اتفاق میافتد مرتبط باشد.
اما این نوع چیزها به سادگی فراتر از برنامه های فعلی او بود.
او در حال حاضر، به قدرت و توانایی نیاز داشت. تنها دغدغه او بقا، بقا و بقا بود. بقیه موارد می توانند تا بعد، صبر کنند.
اگرچه او در ذهنش زیاد به این موضوع فکر می کرد، اما پاسخ لیام، کاملاً خودجوش بود.
برای جستجوی پیرمرد، او به سادگی سر تکان داد و غر زد. «قبول میکنم.»
فقط به این دلیل که او تلاش را پذیرفت، به این معنی نبود که باید آن را کامل می کرد. او قصد این کار را نداشت.
چهره ارشد با شنیدن حرف های لیام بلافاصله آرام شد و با مهربانی لبخند زد. «آه. ممنونم. ممنونم.»
«اگه بتونی به نحوی این کار رو انجام بدی، این پیرمرد برای همیشه مدیونت میشه.» در این مرحله، او حتی با اشکهایی که تهدید میکردند از چشمانش بریزند مبارزه میکرد.
لیام چشمانش را گرد کرد. آیا این یک واکنش افراطی بیش از حد نبود؟
او با صبر و حوصله، بدون هیچ پشیمانی، پیرمرد را تماشا کرد و با دیدن او که تا این حد احساساتی شده بود، ایده دیگری در ذهنش خطور کرد.
«امم... ارشد، من یک درخواست فروتنانه دارم. این...» لیام طوری رفتار کرد که انگار مردد است.
«هر چی میخوای! به من بگو!» ارشد با ذوق فریاد زد.
«اممم... من تمام تلاشم رو میکنم،...
کتابهای تصادفی

