باز: تکامل آنلاین
قسمت: 123
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 123 – بازگشت به شهر
لیام طی چند ساعت گذشته هرازگاهی چندین اعلان دریافت، و درصد کمی امتیاز تجربه از دو حیوان خود دریافت می کرد.
اما او آن را نادیده گرفت و به میزان پاکسازی آنها توجه نکرد.
و حالا که این کار را کرد... منظره مقابلش واقعا باور نکردنی بود!
آن دو مشغول مبارزه با چند لجن بودند و در کنار آنها، چندین پشته از انبوه غنائم، در ساحل چیده شده بود.
آنها آنقدر سخت مبارزه می کردند که حتی متوجه او نشده بودند. به نظر می رسید از زمانی که او هر دو را اینجا رها کرده بود این کار را می کردند و این لجن ها را یکی پس از دیگری پاک می کردند.
«شما بچه ها...» لیام لال بود.
او بسیار تحت تأثیر وفاداری و تعهد آنها به آنچه که به طور اتفاقی ذکر کرده بود، قرار گرفت.
او دستش را بالا برد و چند توپ آتشین انداخت و هر دو لجن را فوراً نابود کرد. دو جانور، متعجب نگاه کردند و برای دیدن لیام برگشتند.
آنها بلافاصله با دویدن به سمت او آمدند، پرنده با خستگی جیر جیر می کرد و روباه همچنان پرانرژی به او هجوم می آورد.
لیام لبخندی زد و دوباره روی چمن های تازه افتاد و کمی آرام گرفت. او هم به شدت خسته بود.
نبرد قبلی، سخت ترین نبرد در هر دو زندگی او بود و چیزهای زیادی از او گرفته بود.
اما حالا همه چیز انجام شده بود و او در مسیر رسیدن به هدفش قرار داشت!
او آهی طولانی کشید و با حوصله به دو حیوان، توجه کرد، آنها را نوازش کرده و به آنها غذا داد.
لجن دیگری در نزدیکی آنها ظاهر شد و آن دو بلافاصله وارد عمل شدند، اما لیام به سرعت قبل از آنها، لجن را نابود کرد.
«هر دوتون کمی استراحت کنید.» سر آنها را مالید و ایستاد و به انبوهی از چیزهای متفرقه که در اطراف آنها انباشته شده بود نگاه کرد.
«کارتون خوب ...
کتابهای تصادفی

