باز: تکامل آنلاین
قسمت: 129
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 129 – چیزی اتفاق افتاد
لیام طوری به اعلانها نگاه کرد که انگار یک روح میدید. بلافاصله سفت شد و نگاهش تیره شد.
برای لحظهای چیزی را که میدید باور نمیکرد.
این چگونه ممکن بود؟ هنوز چند روز مانده بود!
و این به معنای زمان بیشتری در بازی بود زیرا ساعتها در این دنیا دو برابر بود.
اما حالا همه اینها از بین رفته بود... همینطور...
«لعنتی. لعنتی. لعنتی.» لیام مشتش را گره کرد و فحش داد. «مگه رسیدن به سطح 50 این حالت رو فعال نمیکرد؟ چه اتفاقی افتاده؟ چرا همه چیز متفاوته؟»
«من کاری کردم؟ نه. امکان نداره.» سرش را تکان داد و با خودش حرف زد.
هر چقدر در موردش فکر میکرد، نمیتوانست آن را درک کند.
او چندان اهمیتی به افزایش سرعت جدول زمانی نمیداد، مخصوصاً زمانی که در مسیر درست قرار داشت، اما موضوع این بود…
نام شخص در آن اعلان... همان شخصی بود که میراث ساحره را به دست آورده بود.
این همان شخصی بود که ارتشی از مردگان را به دنیای واقعی آورده بود.
لیام میخواست این میراث را برای خودش بدزدد اما حالا به نظر میرسید که آرام آرام از دستش بیرون میرود.
«کوسکه! این پسر... چیکار کرد؟»
«این چیزا بهخاطر منه؟»
«چرا همه چیز داره تغییر میکنه؟»
لیام با دستانش صورتش را گرفت و نتوانست به چیزی واضح فکر کند. او آنقدر خسته بود که نمیتوانست به این موضوع فکر کند.
و در عین حال، سیستم نیز برای خروج اجباری درحال شمارش معکوس بود.
«یه مدتی شده. فقط باید از سیستم خارج بشم و اول بخوابم.» لیام دیگر معطل نشد و مستقیماً از سیستم خارج شد.
چشمانش را بست و منظره جلویش تغییر کرد و به فضای تا...
کتابهای تصادفی


