باز: تکامل آنلاین
قسمت: 130
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 130 – هنوزم میخوای اون بازی ویدیویی رو بازی کنی؟
«اما برادر... بهخاطر من.» صدای می می بسیار ناراحت بود.
لیام او را نزدیکتر کرد و دوباره او را در آغ*وش گرفت و دستی به سرش زد. «هیچکس نباید برای ریختن میلک شیک روی لباسش اینطوری رفتار کنه. چطور ممکنه تقصیر تو باشه؟»
«تو مسئول یه حیوون هار توی خیابون نیستی، فهمیدی؟»
«برو کمی استراحت کن. من میرم شن یو رو چک کنم.»
می می اشک چشمانش را پاک کرد و به داخل اتاقش رفت.
لیام بیصدا به دختر نگاه کرد.
علیرغم سخنان او، او همچنان بسیار ناراحت و افسرده به نظر میرسید. لیام نمیخواست که او هرگز دوباره رنج بکشد، بنابراین برایش سخت بود که او را اینگونه ببیند.
همانطور که صورت دراز و چشمان غمگین او را دید، ناگهان چیزی به یاد آورد که میتواند او را خوشحال کند و ذهن او را کاملاً از این موضوع دور کند.
پس در زد و اضافه کرد.
«راستی، می می. تو میخواستی اون بازی ویدئویی رو بازی کنی، اره؟ هنوزم دلت میخواد بازی کنی؟»
«آه! بله، بله. برادر، میتونم بازی کنم؟ واقعا؟» او به بالا نگاه کرد و به او پلک زد، زیرا این حرف خیلی ناگهانی بود.
اما لیام حق داشت. این فورا حال او را بهتر کرده بود.
«فردا، میتونی. حالا برو بخواب تا کاملا آماده بشی. باشه؟» لیام لبخند محبت آمیزی زد و چهره دختر بیشتر درخشان شد.
او حتی لبخند کوچکی را از میان اشکها و بینی پر شدهاش نشان داد. «آههه! باشه برادر. من حتما خیلی خوب بازی میکنم.»
لیام هم لبخندی زد و سرش را تکان داد، گرچه در درون چندین فکر در ذهنش میچرخید.
اما او قصد نداشت آن افکار را با او در میان بگذارد. همه چیز در شرف تغییر بود، بنابراین میخواست که او تا حد امکان از...
کتابهای تصادفی



