باز: تکامل آنلاین
قسمت: 150
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 150 – همه سقوط میکنند
چشمان لیام به کوههای بلند عظیمی خیره شد که یکی در کنار دیگری کشیده شده بودند، آرام و بیتفاوت انگار آنچه در بقیه دنیا اتفاق میافتد ربطی به آنها ندارد.
او نفس بزرگی کشید و سپس تلن را نوازش کرد و از او خواست که ادامه دهد.
او دقیقاً مطمئن نبود که نقطه مورد نظرش در کجای این کوهها قرار دارد.
خود رشته کوه کاملاً گسترده بود، ساختارهای وسیع آنها به صورت سینوسی در سراسر چشمانداز بالا و پایین کشیده شده بود.
پرنده برای چند ساعت دور آن منطقه چرخید، اغلب لیام از آن میخواست که مسیری انحرافی داشته باشد زیرا میتوانست طرح کلی چندین لانه هیولا را ببیند که در آن منطقه قرار گرفتهاند.
اینها هیولاهای سطح بالایی بودند که در کنار هم قرار گرفته بودند و او نمیخواست آنها را تحریک کند و بیجهت بمیرد.
حتی به این ترتیب، او به وضوح به شانس خود فشار میآورد، اما لیام تصمیم گرفت به هر حال این کار را انجام دهد.
اگر او میتوانست به نحوی این کار را انجام دهد، پس میتوانست راحت باشد و بدون نیاز به همراهی خواهرش در همه جا به انجام کارهای خودش ادامه دهد.
نه اینکه بدش نمیآمد این کار را بکند.
شاید وقتی به همه چیز رسیدگی کرد، میتوانست چنین زندگی فارغانهای را بگذراند، اما اکنون چیزهای زیادی وجود داشت که او هنوز باید به آنها رسیدگی میکرد.
اگر مدام نگران خواهرش بود نمیتوانست این کارها را انجام دهد.
به همین دلیل بود که برای دریافت «حلقههای نفرین شده» وقت گذاشته بود.
هم شن یو و هم خواهرش میتوانند این حلقهها را استفاده کنند و با این کار او میتواند در صورت بروز یک موقعیت خطرناک غیرمنتظره فوراً به کنار آنها تله پورت کند.
اما حلقهها دوره استراحت داشتند. همچنین تاخیر زمانی اجتنابناپذیری برای او وجود خواهد داشت تا در کنار آنها تله پورت کند.
این...
کتابهای تصادفی

