باز: تکامل آنلاین
قسمت: 162
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 162 – فهرست بزرگتر میشود؟
لیام صبورانه منتظر بود و گروه بزرگ انجمن را در حالی که استراتژی حمله خود را برنامه ریزی میکردند، تماشا کرد. به نظر میرسید که عجلهای برای مداخله به این زودیها ندارد.
«هوم... این بچهها واقعا قویان.»
در طول مدتی که منتظر گروه پشتیبانی خود بودند، اعضای انجمن قاتل بیکار نماندند. آنها بارها و بارها با فرستادن چند بازیکن در یک زمان، سعی کردند با گنومها مقابله کنند.
پس از چند بار تلاش، آنها دیگر متوجه الگوی حمله ویژه گنومها شده بودند.
«مهم نیست... قدرت و هماهنگی بازیکنای پایه یه تیم بزرگ با ساختار تصادفی یه تیم کوچکتر کاملاً متفاوته.» لیام با تحسین با زبانش صدا در آورد.
از زمانی که او بازی را شروع کرده بود، این دومین باری بود که در مقابل یک تیم کامل قرار میگرفت. و به طرز مضحکی، هر دو بار، این او نبود که ابتکار عمل را به دست گرفته بود، بلکه طرف مقابل بود.
با این حال، او یک احمق نبود.
در حالی که او به طور معمول با انجمن سابق برخورد کرد و دهها نفر از اعضای آن را فلج کرده بود، وقتی صحبت از انجمن قاتل شد، عجولانه عمل نمیکرد.
دلیل این کار با توجه به این واقعیت بود که آنها حتی تا آنجا پیش رفته بودند که نقشهی غیرفعال کردن گنوم را که لیام با دقت برنامه ریزی و اجرا کرده بود، خراب کردند و این تقریباً به قیمت جانش تمام شد.
با وجود این لیام هنوز حرکتی انجام نداده بود.
نه به این خاطر که او قصد داشت به حریفش اجازه دهد بدون پرداخت بهای کارشان، آنجا را ترک کند، بلکه به این دلیل که باید با یک تیم رده بالا، متفاوت از یک گروه تصادفی از بازیکنان بینام و نشان رفتار شود.
ممکن است خود گروه قاتل اطلاعی نداشته باشند، اما لیام میدانست که در آینده، ناگزیر به یکی از قویترین قدرتها با جای پای ثابت در زمین جدید تبدیل خواهند شد.
البته لیام هیچ ابایی از این اتفاق نداشت.
با این حال، همه چیز به اقدامات امروز آنها بستگی دارد.
دوست یا دشمن؟ کار از کار گذشته بود و فقط نتایج آن هنوز مشخص نشده بود.
اگر میخواستند در حد معقول با او مذاکره کنند، او با آنها همکاری میکرد.
اگر نه… پس با وجود اینکه این یک دردسر بزرگ بود، او چارهای جز اضافه کردن آنها به لیست «وظایف» خود نداشت.
اما لیام هنوز در مورد یک چیز مطمئن نبود.
چه کسی تلاش کرد تا آنها را سر راه لیام قرار دهد و او را با انجمن قاتل درگیر کند؟
-ممکنه اون باشه؟
لیام فکر کرد.
نام انجمن «عذاب بهشتی» را در بحثشان شنیده بود و این خیلی تصادفی بود.
«خوب. شاید وقتشه که چند تا کار نیمه...
کتابهای تصادفی
