فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 164

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 164 ماموریت کامل شد؟

لیام پس از نگاه کوتاه به مرد، پوزخندی زد و دستش را تکان داد قبل از اینکه [اختفا] خود را دوباره فعال کند و در غار جنوبی ناپدید شود.

اکنون که برخی از ناظران و بیشتر نگهبانان نیز بیرون بودند، زمان آن فرا رسیده بود که او دست به اقدام بزند.

او می‌توانست این کار را مدتی قبل انجام دهد، اما صبر کردن تا حالا به نفع خودش بود، زیرا اکنون می‌توانست بهتر و با سهولت بیشتری به اطراف حرکت کند و مکان را کشف کند.

وقتی لیام وارد شد، چشمانش به سرعت به اطراف چرخید و همه چیز در اطرافش را زیر نظر گرفت. او در سالن بزرگی ایستاده بود که تقریباً تماماً با نوعی فلز پوشیده شده بود.

داخل غار در تضاد کامل با بیرون بود که فقط یک ساختار غاری سنگی ابتدایی بود.

در تضاد کامل با آن، سازه‌های فلزی عظیم و ماشین‌های عجیب و غریب این داخل در اطراف وجود داشت.

با اینکه لیام قبلاً این را دیده بود، به وسعت دستگاه‌ها خیره شد.

به نظر نوعی واحد تولیدی با تکنولوژی بالا بود.

«اینجاست که اون چیزا ساخته می‌شن؟» لیام سعی کرد ببیند آیا چیزی مرتبط است یا خیر، اما پاهایش با احتیاط به حرکت خود ادامه دادند.

او در غار بزرگ تنها نبود.

جدا از گنوم‌های مکانیکی، ناظران و نگهبان‌ها، به نظر می‌رسید که ربات‌های کارگری نیز وجود دارند که حتی با وجود نبرد شدید بیرون، همچنان به کار کردن با چیزهای درون غار ادامه می‌دهند.

لیام با احتیاط روی نوک پاها آن‌ها را دور زد و به انتهای سالن که به یک تونل باریک منتهی می‌شد رفت.

اگر اطلاعاتی که او در اختیار داشت درست بود، پس آیتمی که با وجود تمام خطرات موجود به آن علاقه داشت، باید در انتهای تونل در صندوقچه گنج باشد.

«بهتره که دروغ نگفته باشن.» لیام سرش را تکان داد و نخواست به این احتمال فکر کند. «لعنتی، اگه به دلایلی همه اینا یه دروغ بزرگ باشه، اون بچه‌ها بهتره واسه شکنجه شدن آماده بشن.»

او در حالی که به انتهای تونل می‌‌رسید نفس نفس می‌زد و سرانجام توانست اتاق کوچکی را ببیند که داخل آن یک دسته صندوق گنج وجود داشت، همه در اشکال و اندازه‌های عجیب و غریب و مختلف.

«اوه؟ از یکی بیشترن؟» لیام ابروهایش را به هم گره زد و به داخل اتاق رفت.

با این حال، درست زمانی که او به آن نزدیک شد، سه آژیر شروع به صدا دادن کردند و چراغ‌های چشمک زن کورکننده ظاهر شدند.

یک ثانیه بعد، دیوارهای فلزی ساکن و بی‌جان ناگهان ناله کردند و فرو ریختند و دوجین نوع جدید از گنوم‌های مکانیکی شروع به پایین آمدن از دیو...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی