فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 170

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 170 من فقط خواستم و اونا بهم دادنش

بعد از اینکه دو نگهبان دستبندها را باز کردند و بی‌صدا به زندان برگشتند، می می مانند یک میمون کوچک روی لیام پرید.

«برادر! منو ترسوندی! چرا صورتت رو پوشوندی! آه! این‌ها ما رو دستگیر کردن. چطور ما رو اینجا پیدا کردی؟»

بدون اینکه نفسی بکشد، لیام را محکم در آغو*ش گرفت و شروع کرد به گفتن هر چیزی که در ذهنش بود.

اما قبل از اینکه لیام بتواند چیزی بگوید، موضوع مهم دیگری او را مجبور کرد آرام شود و عقب‌نشینی کند. «اهم اهم. آه، لطفا اول می‌تونیم بریم رستوران؟»

«هومم؟» لیام از دیدن این تغییر ناگهانی در رفتار متعجب شد، اما مستقیماً او را رد کرد. «نه. بزار اول در مورد یه سری چیزا حرف بزنیم. من باید جزئیات بیشتری بدونم. شما دوتا چیکار کردید؟»

او ابتدا به شن یو و سپس به می می نگاه کرد.

اما به نظر می‌رسید که هر دوی آن‌ها حرف‌های او را جدی نگرفتند و در جا تکان خوردند و رقصیدند. با دیدن این لیام اخم کرد.

او مطلقاً نمی‌خواست این چند روز آخر خوشبختی را برای آن‌ها خراب کند، اما در عین حال نمی‌توانست اجازه دهد آن‌ها این بازی را آسان بگیرند.

«چرا شما دوتا دارید می‌رقصید؟»

شن یو و می می هر دو به شدت بدبخت به نظر می‌رسیدند. به همین دلیل حتی نمی‌توانستند آرامش فرار از زندان را احساس کنند.

در نهایت، می می دیگر نتوانست آن را نگه دارد و با صدایی آهسته زمزمه کرد، در حالی که صورتش کاملاً از خجالت سرخ شده بود.

«برادر، اول باید از دستشویی استفاده کنیم. بعداً می‌تونیم صحبت کنیم... آه. قول می‌دم همه چیز رو بهت بگم.»

«هاه؟» لیام انتظار چنین چیزی را نداشت و تنها زمانی که خواهرش صحبت می‌کرد شرایط اسفناک زندان را به یاد آورد.

آهی کشید و برگشت. «باشه. هیچکس اینجا نیست. پس چرا شماها اول کارتون رو انجام نمی‌دید و بعد شروع به صحبت نمی‌کنید؟»

می‌می و شن‌یو هر دو بلافاصله وحشت کردند و سر خود را با قاطعیت تکان دادند.

«چی؟ اینجا! امکان نداره! بیا بریم رستوران!»

«وقت نیست. اول باید بشنوم چه اتفاقی افتاده. می‌تونید همینجا یا بیرون توی جنگل دستشویی کنید. ما هیچ جای دیگه‌ای توقف نمی‌کنیم.»

لیام قاطع بود و از موقعیتش تکان نخورد.

او احساس بدی داشت و بسته به اتفاقی که می‌افتاد، شاید ماندن در شهر دیگر گزینه‌ای برای این دو نفر نباشد.

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی