فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 171

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل171 یک پیشنهاد؟ می می و شن‌یو به یکدیگر نگاه کردند و سپس شن‌یو توضیح داد: «چطور افتادیم توی زندان... آممم... این... ما هم نمی‌دونیم دقیقاً چه اتفاقی افتاد.» «یه لحظه، مربی‌ها یه جا ایستاده بودند، باهامون حرف می‌زدن و خیلی دوستانه بودن، اما یه ثانیه بعد همه چی خیلی سریع بالا گرفت و اونا شروع کردن صدامون کنن کلاهبردار و متقلب.» «بدون هیچ توضیحی، بلافاصله نگهبان‌ها رو صدا زدن و ازشون خواستن ما رو ببرن.» «تازه خیلی هم عصبانی بودن. واقعاً عصبانی به نظر می‌رسیدن.» «هوم...» لیام دوباره لال شد. اتفاقی که شن یو توصیف کرد بسیار بعید به نظر می‌رسید. چرا کسی باید تا حدی پیش برود که آن‌ها را بدون هیچ گونه محرکی زندانی کند؟ آن هم ارشدهای سالن تمرین؟ این افراد در شهر رفتاری متفاوت با مربیان شهر داشته و به ندرت با بازیکنان تعامل داشتند، اما عصبانی شدن و تنبیه آن‌ها بی‌دلیل؟ این اصلا باور کردنی به نظر نمی‌رسید. «واقعا این چیزیه که اتفاق افتاد؟» لیام دوباره پرسید و این بار به خواهرش نگاه کرد. می می سریع سرش را بالا و پایین تکان داد. واقعاً این اتفاق افتاده بود و آن‌ها از هیچ جزئیاتی غافل نشدند. «باشه. پس انگار الان چیزی واسه نگرانی نداریم.» لیام کمی آرام شد. او ایده کوچکی داشت که این احتمالاً از چه چیزی نشات گرفته است. "فریبندگی" شن‌یو یک ویژگی منحصر به فرد بود. احتمالاً چندین مزیت داشت که در مقایسه با سایر بازیکنان مزایای زیادی به او می‌داد. شاید به همین دلیل بود که او توانست تمام مهارت‌های حرفه را به راحتی بیاموزد. ان پی سی‌ها به معنای واقعی کلمه از حضور او مجذوب شدند. اما در عین حال، چیزی شبیه به این، معایب خود را نیز خواهد داشت. بنابراین وقتی این فریبندگی از بین رفت، همه چیز تغییر کرد. آنچه این افراد تجربه کردند احتمالاً نوعی واکنش آگاهانه یا ناآگاهانه متقابل برای اغو*ای مربیان بود. لیام نمی‌خواست بدون تایید این موضوع توضیح مشخصی به آن‌ها بدهد، بنابراین فعلا چیزی نگفت. «بیاید اول از شهر بریم بیرون و بعد به صحبت مفصلداشته باشیم.» دستش را به موجودی‌اش برد و دو شنل سیاه بلند برداشت و به هر دختر یکی داد. «از این به بعد، فکر کنم بهتره حین راه رفتن هر دوتون صورتتون رو بپوشونید.» ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی