فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 173

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل173 هدیه دوم

هر دو شن یو و می می چشمان خود را محکم بسته و منتظر مرگ اجتناب ناپذیر بودند.

لیام ممکن است قدرتمند باشد، اما حتی بازیکنان بی‌تجربه‌ای مثل آن‌ها هم می‌دانستند که الان برای واکنش خیلی دیر شده است.

همچنین افراد اطراف آن‌ها بسیار زیاد بودند.

«اوخ اوخ اوخ اوخ.» می می خودش را جمع کرد، لب‌هایش را گاز گرفت و خودش را برای درد آماده کرد. شن یو نیز همان حالت را داشت و هر دو از یک ثانیه‌‌ی بعد می‌ترسیدند.

با این حال... به طرز عجیبی... ثانیه بعد اصلا اتفاق مورد انتظار آن‌ها رخ نداد.

می‌می هنوز چشمانش را بسته بود اما شن یو یکی از چشمانش را باز کرد تا نگاهی دزدکی بیندازد و ببیند چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟

آیا آن‌ها مرده بودند؟

او با این فکر نیمه آرام شد زیرا هیچ دردی را احساس نکرده بود.

اگه اینجوری بدون درد بود پس بدش نمی‌آمد بمیرد.

بالاخره آن‌ها تازه شروع به بازی کرده بودند. چگونه ممکن است که آن‌ها حتی یکی دو بار هم نمرده باشند؟ این تنها بخشی از بازی بود.

با این حال، هنگامی که او تصویر تار را در مقابل خود دید، وقتی متوجه شد که آن‌ها هنوز در همان نقطه قبلی ایستاده‌اند، شوکه شد.

او چشمانش را کاملا باز کرد و مانند قبل، آن‌ها توسط چندین بازیکن احاطه شده بودند، اما این بار... به دلایلی... چهره آن‌ها ناخوشایند به نظر می‌رسید؟

شن یو با گیجی برگشت و به لیام نگاه کرد که پوزخند بزرگی روی صورتش بود. این لبخند گرم همیشگی او نبود، بلکه همان لبخندی بود که یک شرور نشان می‌داد... بدخواه و شرورانه.

و قبل از اینکه بفهمد چه اتفاقی دارد می‌افتد، یک چیز بزرگ دیگر چشمانش را جلب کرد. درست در مقابل آن‌ها دو چهره غول پیکر ایستاده بودند.

ساخته شده از سنگ؟ ساخته شده از فلز؟

او هیچ ایده‌ای نداشت، اما غیرانسانی به نظر می‌رسید و دو نفر بودند!

شن یو به آرامی از جایش بلند شد و با ترس کامل نفس نفس زد. با گیجی به اطرافش نگاه کرد.

اگرچه مجموعه‌ای از حملات به شدت بر آن‌ها فرو می‌ریخت، اما حتی یک حمله هم نتوانست آن‌ها را لمس کند.

آن‌ها نوعی مانع نامرئی را لمس کردند و در نیستی پراکنده شدند.

آب دهانش را قورت داد و نگاهش به هیولاهای غول پیکری که در مقابلش ایستاده بودند برگشت. آن‌ها مانند کوه‌های سر به فل...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی