باز: تکامل آنلاین
قسمت: 172
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل172 – شماها حلقه دارید؟ منم یکی دارم!
لیام که دید آن دو به واقعیت بازگشتهاند، حلقه نفرین شده دیگری را از موجودی خود بیرون آورد و به خواهرش داد. «بیا. یکی هم واسه تو دارم.»
«ها؟ واسه منم؟» می می سرخ شد، قرمز روشن شد. با این حال، او انگشتر را پذیرفت و آن را با احتیاط نگه داشت که گویی یک گنج قیمتی است.
«آره، واسه تو هم.» لیام به میمی و شن یو نگاه کرد که هر دو صورتشان مثل گوجه فرنگی قرمز شده بود. آن دو به چه چیزی فکر میکردند؟
او به حالت مبهوت صورت آنها مشکوک شد و سریع توضیح داد. «شما دوتا هنوز توضیحات حلقه رو نخوندید؟»
«اگه اینو بپوشید، من میتونم اگه خطری براتون پیش بیاد به جایی که هستید تلپورت کنم.»
«اینجوری، مجبور نیستید فقط توی داخل شهر باشید و میتونید آزادانه و بدون هیچ محدودیتی برید بیرون و کاراتون رو انجام بدید.»
آه... هر دو سرشان را تکان دادند، بیحوصله توضیحات آیتم مورد را باز کردند. تازه حالا میفهمیدند چه اتفاقی افتاده است.
در حالی که آنها هنوز از این گردش غیرمنتظره وقایع به خود میپیچیدند، روباه کوچک، لونا ناگهان جلوی آنها پرید و برگشت و با*سن خود را به آنها نشان داد.
در انتهای دم او، به وضوح حلقه مشابه دیگری وجود داشت. روباه بارها و بارها با*سنش را تکان داد، انگار که به هر دوی آنها خودنمایی میکند.
شماها حلقه دارید؟ منم یکی دارم!
چشمان دو دختر بلافاصله گشاد شد و با ناباوری به این حلقه آشنا خیره شدند. روباه هم یکی گرفته بود؟
سرفه. سرفه. آنها خجالت خود را بلعیدند زیرا اکنون بدون شک میدانستند که انگشتر صرفاً برای اهداف ایمنی به آنها هدیه داده شده است.
«آهام. برادر، این هدیهایه که درموردش گفتی؟» می می با عجله موضوع را عوض کرد و حلقه را در انگشتش انداخت.
لیام پاسخ داد: «آره، اما یکی دیگه هم دارم.» او منتظر ماند تا هر دوی آنها ابتدا آیتم را بپوشند.
شن یو نیز از می می پیروی کرد و حلقه را پوشید و طوری رفتار ...
کتابهای تصادفی


