فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 180

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل180 تهاجمات جدید و ارتقا یافته

«کار نمی‌کنن؟ چرا؟» لیام تعجب کرد. نوشته‌ی جادویی دست نخورده بود و آنقدر از نظر فنی دستکاری نشده بود که باید کار می‌کرد.

«راااا! دیوانه‌ای؟ البته که کار می‌کنن اما قرار نیست از این‌ها استفاده کنی. از فرماندهی جنگ چیزی نشنیدی؟ برو سراغ وسایل جدید.» دیو با ناراحتی خرخر کرد.

به نظر می‌رسید که دیگر علاقه‌ای به توضیح دادن چیزها به لیام ندارد و به کار خودش ادامه می‌داد.

لیام شانه‌هایش را بالا انداخت و به زیردستانش نگاه کرد. «این چیه دیگه؟ کسی می‌تونه جزئیات رو برام توضیح بده؟» او یک سکه نقره از موجودی خود بیرون آورد.

فوراً هر پنج دیو درخشیدند و خوشحال شدند. این رهبر آن‌ها بود، روحی سخاوتمند و مهربان که همیشه به آن‌ها سکه‌های نقره می‌داد!

بلافاصله یکی از شیاطین جلو آمد و توضیح داد. «رهبر، به‌خاطر تدارک جنگ، در حال حاضر دستور داده شده که تمام مأموریت‌های تهاجم فقط به قلمرو شیون هدایت بشن.»

«طومارهای قدیمی رو می‌شه بدون هزینه اضافی با طومارهای جدید تعویض کرد.»

«آفرین.» لیام سکه نقره را به سمت دیو پرتاب کرد که بسیار مفتخر بود که به طور رضایت بخشی به او پاسخ داده است، در حالی که چهار نفر دیگر از گروه با حسادت به شخص خوش شانس نگاه کردند.

پس از آن، لیام برای تعویض طومارها به دفتر جنگ رفت. او همان اهریمن سرکش را ملاقات کرد که دفعه قبل نیز در آنجا مستقر بود.

«ها ها. چطور تو چند روز گذشته ندیدمت؟ مصدوم شدی؟ ها ها. نه صبر کن. نکنه از ترست بود؟» دیو به طرز شرورانه‌ای به صدا در آمد.

لیام سرش را تکان داد و به آن احمق توجهی نکرد. او می‌خواست طومارها را برای تعویض بیرون بیاورد، اما در آخرین لحظه، تصمیم گرفت آن‌ها را برای بعد حفظ کند.

در عوض، او به سادگی چند سکه طلا بیرون آورد و روی پیشخوان گذاشت. «می‌تونم چندتا طومار تهاجم جدید بخرم؟»

چشمان دیو از شوک و حسادت گشاد شد وقتی که تازه‌کار را دید که سکه‌های طلای بیشتری بیرون آورد. لعنتی این حرا*مزاده از کجا چنین ثروتی می‌آورد؟

سرزمین دیوها کاملاً مملو از فقر بود. حتی یک سکه نقره هم کمیاب بود و می‌توانست برای چند ماه غذا و جیره کل خانواده را تامین کند.

اما این شیطان جوان بی‌تجربه سکه‌های طلا را مانند آب نبات بیرون می‌آورد. در تمام سال‌های خدمتش، هرگز ندیده بود که یک رهبر جوخه با مأموریت‌های تهاجم به این راحتی رفتار کند.

یک سرباز مجبور بود برای به دست آوردن سکه‌های مسی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی