فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 190

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل190 – کسب اعتبار تهاجم بازیکن دیگر

[غل و زنجیر تیره]

لیام فقط یک ثانیه طول کشید تا مهارت آشنای احضارکنندگان را تشخیص دهد.

بازیکنان دیگری اینجا بودند!

و مشخصاً هیچ نیت دوستانه‌ای نداشتند!

همانطور که به سمت جلو تلو تلو خورده بود، بلافاصله بدنش را آنقدر ثابت کرد که به جای روی صخره، در رودخانه بیفتد.

طلسم [غل و زنجیر تیره] به طور کامل شخص را با زنجیرهای تیره می‌بندد و این بهترین کاری بود که او در این موقعیت می‌توانست انجام دهد.

«زمان فعال برای این طلسم فقط 10 ثانیه است. اگه بتونم 10 ثانیه خودمو نگه دارم...» لیام دهانش را بست و نفسش را حبس کرد در حالی که بدنش در آب فرو رفت.

خوشبختانه، به دلیل این همه خون و اجساد میمون، او توانست نوعی پوشش پیدا کند.

آب به شدت کثیف و گل آلود بود، بنابراین وقتی داخل آن بود، دیگر قابل مشاهده نبود.

همچنین، میمون خشمگین در حالت دیوانه‌وار، نقش خود را در منحر*ف کردن حواس این مزاحم تازه وارد که با موفقیت موفق شده بود به او حمله کند، انجام می‌داد.

«هوم... من شک دارم که فقط یکی باشه. اگه اونا این همه راه به اینجا اومدن، پس باید آماده سازی کرده باشن.»

لیام به طور تصادفی به این نقطه آمده بود، اما فکر نمی‌کرد که این موضوع برای بقیه هم صدق کند.

این احتمالاً یک مکان دورافتاده بود که توسط برخی جستجوهای نادر ذکر شده است.

سعی کرد ببیند بالای سرش چه می‌گذرد اما چیزی قابل مشاهده نبود. آب خیلی گل آلود و راکد شده بود.

او فقط می‌توانست ارتعاشات میمون را حس کند که مکرراً پاهایش را حرکت می‌داد، با عصبانیت پا می‌کوبید و از حرکاتش پیدا بود که داشت به کسی حمله می‌کرد.

با این حال، در ثانیه بعد، این مجموعه از ارتعاشات شروع به بزرگتر و بزرگتر شدن کردند.

«لعنتی.» لیام مجبور نبود به دلیل آن فکر کند. او از قبل می‌دانست که این چیست. میمون آمده بود!

احتمالاً به سمت اهداف جدید خود حرکت می‌کرد و از آنجایی که او در راه بود، می‌توانست امواج ایجاد شده در جریان متلاطم را به دلیل حرکات میمون احساس کند.

اما با وجود اینکه می‌دانست، باز هم نمی‌توانست حرکت کند زیرا غل و زنجیر فعال بود. 3 ثانیه دیگر.

«فضای زیادی این اطراف هست قرار نیست روی من پا بذاره، درسته؟»

«لعنتی.»

«لعنتی.»

ترک

درست زمانی که آخرین ثانیه از [غل و زنجیر تیزه ] نزدیک بود شروع شود، پاهای غول پیکر میمون رعد و برق زدند و همزمان هر دو پای عقبش درست روی بدن لیام قرار گرفتند و صدای شکستن بلندی ایجاد کردند.

حدود نیمی از سلامتی لیام کاهش یافت زیرا جانور به طور ناخواسته موفق شد بدون اینکه قصد انجام آن را داشته باشد عالی‌ترین ضربه را وارد کند.

میمون از او به عنوان فنر استفاده کرده بود و به سمت اطرافیانش پریده بود.

لیام نمی‌دانست بخندد یا گریه کند. این حمله حداقل برای او زمان کافی برای بهبودی و ایستاد...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی