باز: تکامل آنلاین
قسمت: 210
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 210 – یک برد خوش شانس
ویکتور با دیدن تمام توجهی که به درک جلب شده بود، نتوانست جلوی تمسخرش را بگیرد.
او به او نگاه کرد که به طور معمولی وارد رینگ میشود و تمسخر کرد. «پس تو الان آدم بزرگی هستی؟»
درک چیزی نگفت و بی سر و صدا منتظر شد تا داور مبارزه را آغاز کند.
او دستورات ویژهای برای این مبارزه دریافت کرده بود، بنابراین حتی تمرکزش بیش از حد معمول بود.
«هه. رفتارت خیلی نرم و فروتن بود، اما توی پشت صحنه، انگار توی پیدا کردن اربابهای ثروتمند خیلی استعداد داری؟»
«یا کسی ثروتمندتر از من پیدا کردی که خواهر چاق فا*حشهات رو بدی دستش؟»
همراه با ویکتور، جمعیت نیز با شنیدن این تمسخرهای سنگین به تمسخر افتادند.
به نظر نمیرسید این کلمات توهینهای معمولی برای روانی کردن حریف قبل از مبارزه باشد؟
آیا این دو قبلا همدیگر را میشناختند؟
هیچکس نمیدانست چه کسی این شایعات را شروع کرده است، اما به زودی همه متوجه شدند که درک کسی است که از انجمن گارد طوفان بیرون رانده شده است.
این خبر بزرگی بود و بسیاری شروع به نگاه تحقیر آمیز به درک کردند. مردمی که او را تشویق میکردند بلافاصله ساکت شدند، همه آنها اکنون بیشتر نگران سکههایی بودند که قم*ار کرده بودند.
این تغییر ناگهانی جو، ویکتور را خوشحال و راضی کرد. او تصمیم گرفت به این موج فشار بیاورد و مرد را حتی بیشتر از این اذیت کند.
«چیه؟ چیزی برای گفتن نداری؟ اوه اوه. من تمام مهارتها و ضعفهای تو رو میدونم، درک. وسایلت هم زباله است و هنوز انتظار داری که جلوی من پیروز بشی؟»
«تو همین الان باید تسلیم بشی. چطوره؟ اگر تسلیم بشی و کنار بری، من بیادبی کوچیکت رو میبخشم و تو رو به انجمن برمیگردونم؟»
«فکرش رو بکن. زانوهای خواهرت باید از این همه کار کردن درد گرفته باشه. اینجوری، اونم میتونه یکم استراحت کنه. هاهاها.»
در حالی که اکنون همه با صدای بلند برای او تشویق میکردند، و همتیمیهای خودش در سروصدای دیگران غرق شده بودند، ویکتور گوش به گوش پوزخندی زد.
شاید به خاطر روحیه بود، او احساس میکرد که این پیروزی از قبل در مشتش است. با این حال، این که میمون گنگ به طعنههای او پاسخ نمیداد، همچنان او را عصبانی میکرد.
میخواست او را ببیند که به خود میپیچد و التماس میکند. اما درک از ابتدا تسلیم هیچ یک از طعنههای او نشد و مانند مجسمه ایستاده بود.
در نهایت، چند دور شر*ط بندی به پایان رسید و زمان برای نبرد فرا رسید. داور برخاست و با صدای بلند قوانین مبارزه را اعلام کرد و زنگ به صدا در آمد.
تقریباً فوراً، ویکتور واکنش نشان داد و مهارت [ندای جنگ] خود را فعال کرد که سرعت حرکت درک را 20٪ کاهش داد و 20٪ دیگر به او افزایش داد.
او به جای [حمله] با این مهارت شروع کرد زیرا در حالی که اجتناب از [حمله] و مسدود کردن آن آسان بود، با استفاده از [ندای جنگ] درک دیگر نمیتوانست فرار کند.
و در نبردی نزدیک مانند این، سرعت حرکت همه چیز بود.
اثر کاهش آماری...
کتابهای تصادفی


