باز: تکامل آنلاین
قسمت: 213
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 213 – آخرین فرصت
ویکتور خیلی قبل از اینکه داور بتواند نام او را صدا بزند، به شکلی تهدیدآمیز کنار زمین ایستاد.
صرف حضور او موجی از هیاهو و غوغا را در عرصه به راه انداخت.
بدیهی است که او خودنمایی میکرد و اعضای انجمن آنها نیز به خوبی کار خود را در انتشار اخبار انجام دادند تا تبلیغات مثبتی برای تغییر موقعیت ایجاد کنند.
از سوی دیگر، درک بعداً زمانی که نوبت آنها شروع شد به او پیوست.
ویکتور حالت متکبرانه و بلندی در چهره داشت که گویی در دو مبارزه متوالی شکست نخورده بود. در حالی که درک به اندازه یک برگه کاغذ سفید خالی بود.
هیچ یک از آنها به وضوح هیجان زده به نظر نمیرسیدند.
در همین حین جمعیت اطرافشان دیوانه شد.
با دیدن اینکه این دو دوباره قرار است با هم درگیر شوند، همه با شور و حرارت رابط سیستم را باز کردند و تقریباً فوراً صدای نفسهایی که در سینه حبس میشد، در صحنه طنین انداز شد.
این بار مقدار شر*ط بندی به طور غیرمنتظرهای منفجر شد!
بنگ! انفجار! بوم!
میزان شر*ط بندی اکنون 50000 سکه طلا بود!
مسابقه آنها در واقع بیشترین مقدار ثبت شده شر*ط بندی یعنی 50000 سکه طلا به دست آورده بود. از آنجایی که بروز رسانی اتفاق افتاد و برج پی وی پی باز شد، این بزرگترین مبلغ شر*ط بندی بود.
و آن هم با نرخ کنونی 1 نقره برابر با 1 دلار، این تعداد سکه طلا به 5 میلیون دلار میرسید!
چنین مقدار نجومی میتواند یک انجمن سطح پایین را ایجاد یا شکست دهد.
حتی برای انجمنی مانند گارد طوفان، این مبلغ به احتمال زیاد کل دارایی انجمن آنها بوده است و چنین مبلغ مسخرهای در واقع به عنوان شرط استفاده میشد؟!
همه میدانستند که هرگز نمیتوانند تکهای از این مبلغ را دریافت کنند، زیرا سهم عمدهای از برندهها به مشارکتکننده اصلی شر*طبندی در سمت برنده خواهد بود.
اما با این حال، خوب بود… که فقط نگاهش کنند…
این خون همه را به جوش آورد و حتی برخی ایستادند تا برج را ترک کنند و در واقع بازی را جدی شروع کنند.
اگر آنها هم میتوانستند یک میلیون دلار به همین شکل برنده شوند... زندگی آنها احتمالاً یک شبه کاملاً تغییر میکرد.
با این حال، در میان این جمعیت شلوغ، که تقریباً همه در حال غوطهور شدن و رویاپردازی روی شر*ط بندی بودند، هنوز دو نفر بودند که مطلقاً به هیچ یک از اینها اهمیت نمیدادند.
یکی لیام بود، چون میدانست که تمام پول نقد در شرف منسوخ شدن کامل است، در حالی که دیگری درک بود که هنوز فقط روی مسابقهاش متمرکز بود.
او حتی از وقوع این شر*ط بندی خبر نداشت.
لیام از او خواسته بود که در مبارزات شرکت کند، بنابراین او به لیام اعتماد کرد و این کار را انجام داد و نگران این نبود که پول از کجا بیاید.
...
کتابهای تصادفی
