باز: تکامل آنلاین
قسمت: 232
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 232 – پایان دور اول
گارد طوفان عمدتاً شهرت و قدرت خود را به خاطر دوازده بازیکن کلیدی به دست آوردند و به عنوان یک انجمن قوی مطرح شدند.
و این دوازده بازیکن نیز کسانی بودند که در حال حاضر بیشترین آسیب را به ارتش شیاطین وارد کردند.
بنابراین قبل از اینکه آنها بتوانند شیاطین و گولم ها را به شدت مجروح کنند، لیام به جلو هجوم آورد تا با این بازیکنان کلیدی مقابله کند.
شناسایی آنها آسان نبود زیرا در میان آشفتگی هرج و مرج بازیکنان معمولی پنهان شده بودند، اما لیام به راحتی می توانست این افراد را مانند سنگ های قیمتی در سطل زباله تشخیص دهد.
او آمارهای خود را با استفاده از مانا افزایش داد و پشت سر آنها یکی پس از دیگری ظاهر شد.
البته ابتدا از رئیس انجمن شروع کرد.
استرلینگ فقط یک رهبر بنام نبود. او واقعاً استعدادهای واقعی داشت و به عنوان یک اتیرانداز بازی می کرد که به جانوران فرمان می داد.
جانوران او نیز فوق العاده بودند و با هم میزان تخریب آنها یکی از بالاترین ها بود.
لیام به خود زحمتی نداد و مستقیماً به سمت اربابشان رفت.
او از میان حملات مختلف که در اطراف پرواز میکردند عبور کرد و به کنار بازیکنان تیرانداز از راه دوربردی که استرلینگ در آنجا قرار داشت رسید.
[انفجار باد] [طوفان آتش] [انفجار یخ]
او بلافاصله سه تا از قوی ترین حملات منطقه ای خود را انجام داد و ریتم بازیکنان دوربرد را مختل و آنها را مجبور به حرکت کرد.
«این چیه؟ این یکی دیگه چه کوفتیه؟!» استرلینگ با عصبانیت و ناامیدی فریاد زد.
او یکی از بازیکنانی بود که قصد داشت گولملولهها را از بین ببرد و زمانی که شخصی در وسط خط حمله جدیدشان که به تازگی شکل گرفته بود، فرود آمد، مبهوت شد.
او به سرعت چندین قدم عقب نشینی کرد و از تمام حملات فرار کرد، اما نه قبل از اینکه مقداری خسارت وارد شود.
با این حال، سایر بازیکنان بازی به آن اندازه ماهر نبودند و در نهایت آسیب بسیار بیشتری نسبت به او دریافت کردند.
او دندان هایش را به هم فشرد و به دور خود چرخید تا به جای گولم ها به این دشمن جدید حمله کند.
او به سمت حریف نشانه رفت و با عجله چندین تیر برای فعال کردن مهارت [رگبار تیر] فرستاد و تنها پس از آن به درستی نگاه کرد که او چه کسی بود.
و لحظه ای بعد، بدنش سفت شد.
او فرض کرده بود که یک دیو به طور تصادفی وارد جنگ آنها شده است، اما این یک شیطان معمولی نیست. بلکه آن فرد نقاب سیاه بود.
قبل از اینکه استرلینگ بتواند از این شوک خلاص شود، متوجه چیز دیگری شد، چیزی بسیار غیرمنتظره تر و شگفت آورتر.
در دست او، اونی نقاب سیاه، شمشیری به رنگ بنفش تیره قرار داشت. این یک شمشیر ساده و معمولی بود که بسیار عادی به نظر می رسید.
با این حال، دیدن آن سلاح ترس را در دل او ایجاد کرد.
«اون سلاح چیه؟» مات و مبهوت زمزمه کرد.
اخیراً او درباره این نوع سلاح بنفش تیره زیاد شنیده و جستجو کرده بود، اما اکنون یکی از آنها دقیقاً در مقابل او بود.
و آنچه که تکان دهنده تر بود این بود که این سلاح در دست شخصی ب...
کتابهای تصادفی


