فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 237

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 237 لیام در مقابل هونگومبرا

«عجله چرا؟ نمی‌شه تا آاخر چالش صبر کنیم؟» لیام با صدای آهسته‌ ای زمزمه کرد، سرش همچنان پایین بود.

دیو با تعجب از دیدن شخصی که جلوی او می‌ لرزید و در حال صحبت کردن بود، ایستاد.

با چشمان درخشانش به لیام نگاه کرد. با این حال، این بار او به خود زحمت نداد که او را سر جای خود بنشاند.

او به سادگی غرغر کرد و به راه رفتن ادامه داد.

لیام او را تعقیب کرد و هر دو به میدان بزرگی در مرکز برج پادگان رفتند.

«اسلحه لازم داری؟ اون چیزی که دستته انگار یه تیکه آاشغاله.»

«اوه؟ ممنون رهبر.» لیام از درون خندید و جواب داد.

«هاها. اگه حتی یه اسلحه مناسب هم نداری، پس نتیجه این مبارزه از قبل مشخصه.» شیاطین از روی سرگرمی شروع به خندیدن کردند.

لیام واکنشی نشان نداد و به سکوت ادامه داد. او نمی‌ خواست دستش رو شود.

او قبلاً از هیریو در مورد سلاح این رهبر پادگان سؤال کرده بود. این اولین چیزی بود که او قبل از تصمیم گیری برای انجام این چالش بررسی کرد.

اگر طرف مقابل در ابتدا سلاحی قوی‌ تر از او داشت، شروع این مبارزه فایده‌ ای نداشت.

در حالی که آن دو به جلو می‌ رفتند، گروه بزرگی در اطراف میدان جمع شدند و شروع به چاپلوسی برای رهبر پادگان کردند.

دیو نیز نیشخندی زد و پا به داخل حلقه گذاشت و بدنش را کش و قوس داد.

و هنگامی که او با پوزخند به حریف خود نگاه کرد، ناگهان حشره‌ ای که شانه‌ هایش آویزان بود و از گوشه‌ی لبش خون می‌ آمد، محکم ایستاده بود.

«هومم؟»

دیو ابروهایش را بالا انداخت، اما زیاد به آن اهمیتی نداد.

یک ثانیه بعد، میدان به شدت درخشید و یک لایه گنبد مانند در بالای آن ظاهر شد که به آرامی تمام منطقه را پوشانده بود.

[شما یک چالش برای رهبر پادگان شهر ثول صادر کرده اید.]

[نبرد چالش اکنون آغاز می‌ شود.]

[ساتیر شیطانی، سطح 151، هونگومبرا در مقابل انسان، سطح 44، لیام چانگ]

موجی از نور دو نفر را در بر گرفت و سپس صدای بنگ بلندی طنین انداز شد.

لیام اکنون می‌ توانست احساس کند که سطح شیطان تا سطح خودش کاهش یافته است. هاله‌ای که از او بیرون می‌زد، دیگر مثل قبل چشمگیر نبود.

با این حال، تا حدی هنوز آنجا بود. خشم و قصد قتل در چشمان دیو نیز مثل روز روشن بود.

این کسی بود که احتمالاً چند صد یا حتی هزاران...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی