باز: تکامل آنلاین
قسمت: 245
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 245 – خرگوش رو تا داخل سوراخ دنبال کن
یک شمشیر بلند بنفش تیره که فاقد هرگونه درخشندگی بود، در حال حاضر زیر نور خورشید که به شدت اینجا و آنجا میتابید، میدرخشید.
حرکات آن درست مانند حرکات شخصی که آن را به کار میبرد مبهم بود.
با این حال، هر بار که شمشیر برق میزد، خون میریخت و زوزههای خون ریزی در جنگل انبوه خالی طنین انداز میشد.
«این آخرین گرگه.» لیام خم شد تا سکههای پراکنده و چند پوست گرگ را بردارد.
این گرگها گرگهای معمولی وحشتناک نبودند بلکه گرگهای خاردار سبز سطح 50 بودند. با این حال، لیام همچنان میتوانست به راحتی الگوهای حمله آنها را ببیند و آنها را کاملاً نابود کند.
او میتوانست با استفاده از گولمها سریعتر با آنها برخورد کند، اما این دو غول کمی بیش از حد توجهات به خود جلب میکردند.
بنابراین هر دو را برای موقعیت اضطراری نگه داشت و خودش با این گروه کوچک برخورد کرد. این پنجمین دسته از گرگهایی بود که او با آن برخورد کرده بود.
اما لیام قصد انحراف از مسیرش را نداشت. بهتر بود شبکه را با حرکت در قلمرو گرگها جستجو کند تا اینکه با چیزهای خطرناک دیگری روبرو شود.
و او تقریباً جستجوی منطقه را تمام کرده بود.
پس از مدتی، او به منطقه بعدی حرکت کرد، همه جا را جست و جو کرد و همه سنگها را زیر و رو کرد.
او این کار را برای مدت طولانی ادامه داد اما به نظر میرسید که به جایی نمیرسد.
«نچ نچ. باید اونطرفی برم؟»
لیام شمشیر خود را در غلاف قرار داد و آه کوچکی کشید، سپس در عمق جنگل به طرف دیگر مرز رفت.
و همانطور که او این کار را کرد، ناگهان صدای نالهی کوچکی از دور به گوش رسید.
لیام با عجله به سمت منبع صدا دوید و از دور دید که چند خرگوش در اطراف بوتهها آویزان شده بودند.
«هوم... فقط خرگوش هستن.» در حالی که عجله داشت، ...
کتابهای تصادفی
