باز: تکامل آنلاین
قسمت: 259
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 259 – انرژی نیستی در همه جا
لیام که کاملاً شوکه شده بود، به دست چپش نگاه کرد که در آن رشته های سیاه انرژی، هم بازویش و هم تخمیمرغی که در دست داشت، پیچید.
سپس به دست راست خود خیره شد که مانا در آن موج می زد و دور گیاهانی که محکم در دست گرفته بود پیچیده بود.
او می توانست این دو نوع انرژی را به طور مشخص احساس کند. آنها مانند گرم و سرد، شیرین و ترش، یا شب و روز متفاوت بودند.
نه، این نبود. آنها دقیقاً مخالف نبودند، اما قطعاً متفاوت بودند.
هنگامی که لیام ناگهان تمرکز خود را در این مورد از دست داد، مانا به شدت بالا رفت و گیاهانی را که در کف دستش نگه داشته بود، سوزاند.
«لعنتی.» او زباله ها را روی زمین انداخت و به سرعت دسته دیگری از گیاهان را بیرون آورد تا به تغذیه تخم ادامه دهد.
پس از چند لحظه، لکه های کوچک نور دوباره از گیاهان به سمت تخم مرغ پرواز کرد و او نفس راحتی کشید.
«چه اتفاقی داره می افتهد؟ یهو چرا الان؟» لیام از شدت خستگی به دیوار تونل تکیه داد.
چشمانش را بست و سعی کرد دوباره احساس کند انرژی در اطرافش می چرخد، این بار آهسته تر، بدون از دست دادن تمرکز مانا و سوزاندن گیاهان.
و در کمال تعجب، یک بار دیگر میتوانست به وضوح رشته های سیاه انرژی را حس کند. در واقع هوای اطرافش پر از این انرژی به نظر می رسید.
لیام مدتی در سکوت به این موضوع فکر کرد و به نظر می رسید که تنها یک توضیح قابل قبول وجود دارد.
«این قطعاً نیستیه.» زیر لب زمزمه کرد.
این مکان پر شده بود از نیستی!
هر زمان که آنها به قلمرو زیرین تله پورت می کردند، این احساس را به یاد می آورد. این چیزی بود که آنجا بود، اما یک مانع در اطراف آن وجود داشت که مانع از آن می شد که او آن را به درستی حس کند.
و حالا به نوعی آن...
کتابهای تصادفی
