باز: تکامل آنلاین
قسمت: 260
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 260 – نیستی تحت فرمان منه؟
هاه…. لیام از خستگی نفس بلندی بیرون داد.
چند دقیقه گذشته بود و لیام همچنان به برداشت تمام خزه های دیوارها و تغذیه آن به تخم ادامه می داد.
دستکاری آهسته و مداوم مانا خسته کننده بود، به خصوص در جایی که غلظت مانا قبلاً کاهش یافته بود.
او نمی دانست تا کی می تواند این وضعیت را حفظ کند.
«الان احساس بهتری داری لونا؟ چقدر دیگه میخوای بخوری؟»
لیام قهقهه ای زد و به پشت سر نگاه کرد تا دیوارهای طاس تونل را ببیند که بدون لایه خزه ای که قبلا آنها را پوشانده بود عجیب به نظر می رسید.
او همه اینها را به تخم داده بود و ظاهراً او هنوز نیاز بیشتری داشت. با این حال، او مشکلی نداشت.
«این تونل کلی از این مزخرفات داره. تا دلت میخواد بخور، اما لطفا خوب شو.» لیام با یک آه طولانی دیگر یک قدم دیگر برداشت و دوباره تمام مراحل را تکرار کرد.
این کار تا چند دقیقه دیگر ادامه پیدا کرد که اولین علائم مشکل ظاهر شد. غلظت مانا به قدری نازک شد که لیام دیگر نتوانست ذخایر خود را پر کند.
او یک بطری معجون مانا نوشید، اما مصرف آن نیز کم شده بود. او پیش از این هنگام مبارزه با شوالیه های مرگ از معجون های زیادی استفاده کرده بود.
او تمام کارهای سخت را انجام داده بود تا شخص دیگری جایزه نهایی را بدزدد و در این راه مقدار زیادی از ذخایر خود را نیز به پایان رسانده بود.
بدون معجون مانا به اندازه کافی و هیچ مانایی در هوا، او قطعا نمی تواند این را برای مدت طولانی حفظ کند. ذخایر مانای او به زودی خشک می شد.
«لعنتی.» لیام به بدشانسی اش فحش داد. اوایل مانا داشت، اما گیاه کافی نداشت. حالا او گیاهان دارویی داشت، اما مانا نداشت.
او واقعاً فکر نمیکرد که لونا پس از اینقدر غذا دادن به او، همچنان به عصاره گیاهی بیشتری نیاز داشته باشد. حتی نمیدانستن چه کار می کند.
او فقط به طور تقریبی این فرضیه را مطرح کرد که این عصاره گیاهی ذره ذره او را شفا میدهد و به او کمک میکند تا قدرتش را دوباره به دست آورد.
اما این فقط نظریه او بود. در واقع، او ممکن است پس از همه اینها در پایان بمیرد. این فکر لیام را به وحشت انداخت.
«بیا الان به این موضوع فکر نکنیم. من اول هر کاری روا که بتونم امتحان میکنم.» لیام با آرامش به اطراف نگاه کرد و حس کرد که رشته های های غلیظ نیستی در اطراف می چرخد.»
برعکس، مانای حاضر در اطراف او عملاً وجود نداشت.
پس چگونه در این شرایط ما...
کتابهای تصادفی
