باز: تکامل آنلاین
قسمت: 265
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 265 – لیام در مقابل کوسکه جعلی
پس از رسیدن به شهر یلکا، لیام مستقیماً به سمت برج پی وی پی رفت. درک در حال حاضر آنلاین نبود، بنابراین پیشرفتش را با سیستم بررسی کرد.
تیم آنها در حال حاضر در طبقه 98 بود و 5 مبارزه دیگر باقی مانده بود. این مرد در واقع توانسته بود تا 98 طبقه بالا برود!
«باشه، پس یه طبقه دیگه.» لیام تا طبقه 98 برج با آسانسور رفت و نام خود را در سالن ثبت نام کرد.
آخرین بار او از این کار متنفر بود، اما این بار…
او حتی یک انگشتش را به سختی بلند کرد و با کمترین تلاش، 103 مبارزه در کمتر از 2 ساعت به پایان رسید.
«لعنتی. اون مرد با یه سلاح مخفی تقلب کرد.»
«من فکر نمیکنم که آمار اون یارو درست کاهش پیدا کرده باشه.»
«این تقلبه!»
چندین شکایت در استادیوم بزرگ با غوغای تمام جمعیت پخش شد. با این حال، لیام وارد شد و بدون توجه به چیزی رفت.
او در آن لحظه زمان بسیار کمی داشت تا حتی به خود زحمت دهد تا طلاهای بیشتری را از این جمعیت کلاهبرداری کند. بنابراین از ابتدا تا انتها، او به سادگی تمام تلاش خود را کرد و تمام نبردها را در یک ضربه ناک اوت تمام کرد.
پس از پاکسازی طبقه 98 و طبقه 99، او بالاخره توانست وارد طبقه 100 شود و این همان چیزی بود که لیام میخواست.
برخلاف سایر طبقات پایین برج، طبقه 100 مانند یک آستانه بود. اینجا جایی است که اکثر بازیکنان معمولاً در آن شرکت میکنند یا بهتر است بگوییم در آن گیر کرده بودند.
هر مبارزه بالاتر از این فوقالعاده سخت بود و چندان هم ساده نبود. بازیکنانی که با آنها روبرو خواهد شد نیز متخصصان برتر و نخبگان گلچین شده خواهند بود.
اما هدف لیام از آمدن به اینجا چیز دیگری بود.
در حال حاضر، او دیگر برای مبارزههای عرصهای ثبت نام نکرد. او به سمت تأسیسات مختلف روی زمین رفت و از منطقه بزرگ بازار عبور کرد و مجموعهای از اقلام درجه یک را به فروش رساند.
در میان این امکانات مختلف، چیزی که او به دنبال آن بود یک اتاق تمرین خاص بود. لیام در راهروهای طولانی قدم زد و بالاخره به این اتاق خاص رسید.
با این حال، استفاده از این اتاقهای آموزشی به این سادگی نبود. هزینهای برای آن وجود داشت.
به خصوص برای این اتاق، هزینه آن تقریباً ده برابر بیشتر از هزینههای اتاقهای آموزشی اطراف بود، یعنی 200 سکه طلا!
اما لیام حتی پلک هم نزد و به راحتی این هزینه گزاف را پرداخت.
کلیک. قفل در نیز باز شد و به او اجازه ورود به داخل را داد.
لیام در حالی که چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید، در را باز کرد و وارد شد. حالا همه چیز را میدانست.
و همانطور که او انتظار داشت و میخواست، اتاق خالی نبود.
...کتابهای تصادفی
