باز: تکامل آنلاین
قسمت: 272
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 272 – بازگشت رهبر پادگان
لیام پس از بحث در مورد چند چیز دیگر، که مخاطبش عمدتاً با میا بود، اتاق کوچک مسافرخانه را که اکنون بسیار شلوغ بود، ترک کرد.
اما حتی با وجود عجله اش، فراموش نکرد که چند هشدار به خواهرش مبنی بر مواظب بودن و نمردن را زیر لب زمزمه کند.
او همچنین دو گولم را به عنوان حمایت اضافی به او داد، حتی اگر احساس نمی کرد که آنها ضروری هستند، زیرا این بار میا و الکس نیز در گروه آنها بودند.
با دیدن این، الکس اخم کرد. او هرگز نمی توانست به دیدن این روی لیام عادت کند. آن مرد یا خیلی مهربان بود یا خیلی بی رحم.
«یادت نره به دوستات بگی که دست از شکار ما بردارن.» او با لحنی کنایه آمیز به لیام یادآوری کرد و هیچ پاسخی دریافت نکرد.
با تماشای ناپدید شدن او در خیابان شلوغ از پنجره مسافرخانه، برای میا زمزمه کرد.« خواهرش رو چند بار بکشیم تا عبرت بگیره؟»
«الکس بس کن. من هم از اتفاقی که برای ری افتاده ناراحتم. فکر می کنی من به داداش اهمیتی نمی دم؟»
«نه...یعنی...»
«ما نمی تکنیم این رو گردن اون بندازیم، الکس. خودت هم می دونی. منم میدونم. این تقصیر تو و منه. اون تا وقتی اطلاعاتش رو فاش کردیم کاری یه کارمون نداشت.»
«فقط بگو تقصیر منه. چرا حاشیه میری؟» الکس آهی کشید.
«نه، این تقصیر من هم هست. باید جلوی تو رو می گرفتم، اما نمی دونستیم که اوضاع این شکلی میشه.» میا سرش را تکان داد.
«به خاطر خدا، این قرار بود فقط یه بازی از یه شرکت مرموز باشه. ولی حالا... پس لطفا خودت و مهمتر از اون، لیام رو سرزنش نکن.»
«من واقعاً می خوام به این یه فرصت بدم. متحد باشیم. مگه ما با ریسک این قرارداد رو امضا نکردیم؟ الان خرابش نکن.» میا او را نوازش کرد.
«خیلی خب. نمیکنم. قصدش رو هم نداشتم. ببخشید. من فقط کمی ناراحت شدم که اون به خواهرش خیلی محبت میکنه در حالی که وضعیت برادرمون اینطوریه.»
الکس لبخند غمگینی زد و ...
کتابهای تصادفی

