باز: تکامل آنلاین
قسمت: 273
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 273 – دشمن دشمنِ من، دوست منه
لیام به انبوه شیاطین نگاه کرد، کاملاً عرق کرده بودند و از شدت استرس می لرزیدند. «هوم؟ اتفاقی افتاده؟» وقتی شروع به رفتن به سمت سالن پادگان کرد، پرسید.
شیاطین با لکنت زبان با یکدیگر نگاه می کردند. آنها نمی دانستند چرا اما لیام فعلی بسیار قدرتمندتر از شخصی بود که قبلا دیده بودند.
«اتفاقی افتاده؟» لیام اخم کرد و دوباره سوالش را تکرار کرد.
اکنون شیاطین دیگر جرأت نداشتند به او پاسخی بدهند و یکی جلو رفت تا به سرعت پاسخ دهد.
«رهبر، ما تمام جوایز رو به رهبرای گروهها و سربازان مختلف دادیم و منابعمون داره تموم میشه.»
«درضمن ما باید چند روز دیگه به پادشاه ادای احترام کنیم.» دیو بدون اینکه چیزی را پنهان کند مستقیماً موضوع اصلی را مطرح کرد.
به هر حال لیام قرار بود از این موضوع مطلع شود، بنابراین نمیتوانست آن را پنهان کند و اوضاع را بدتر کند. دلش را به دریا زد و خبر بد را بازگو کرد.
و به محض اینکه صحبتش تمام شد، سکوتی کر کننده فضا را فرا گرفت و همه در انتظار حکم لیام آب دهانشان را قورت دادند.
کوه عظیمی از فشار روی آنها سنگینی می کرد. هر دیو به نظر می رسید که شهرشان در حال فروپاشی و فروریختن در چند روز آینده است.
اما به طور غیر منتظره، رهبر پادگان جدید آنها به نظر نمی رسد اهمیتی بدهد؟ یا حداقل حالت چهره اش به همین شکل، سرد و بی تفاوت بود.
وای نه! چه بلایی سر این شهر میاد! همه ما محکوم به فنا هستیم!
ثانیه بعد، لیام به طور معمولی رابط کاربری خود را باز کرد، گزینه پادگان را انتخاب کرد و سکه های طلا را از حساب خود به حساب مدیریت پادگان منتقل کرد.
همه شیاطین در شوک و تعجب به جلو افتادند، زیرا رابط شخصی آنها در مقابل آنها ظاهر شد و جریان دارایی ورودی را نشان داد. خزانه پادگان آنها یک بار دیگ...
کتابهای تصادفی

