باز: تکامل آنلاین
قسمت: 271
فصل 271 – زنده زنده خورده میشه؟
به محض ورود به اتاق، همه بلافاصله با یک میلیون سوال به آن دو نگاه کردند، به خصوص می می و شن یو.
اما لیام هیچ تلاشی برای پاک کردن باورهای غلط انجام نداد.
او در عوض مستقیماً شروع به فهرست کردن دستهای از سیاهچال هایی کرد که باید هدف قرار دهند و استراتژی همه آنها.
لیام تصمیم گرفت قبل از شروع کارهای بسیار مهم مدتی به گروه فرصت دهد.
در مورد میا، الکس، شن یو و درک، او هنوز نیاز داشت که برخی چیزها را مرتب کند و ببیند چه چیزی می تواند پتانسیل آنها را بیشتر به نمایش بگذارد.
و همچنین... او نیاز داشت که این آشفتگی را خودش حل کند.
«لیام، حالا کجا میری؟» میا پرسید.
«من به قلمرو زیرین می رم. یه دنیای متفاوته که به زودی برای همه باز می شه. من اول می رم و از قبل برای شما آماده اش می کنم.»
الکس بعد از گوش دادن به آن به سرعت سر حال شد. «اینطوری داری انقدر سریع سطحت رو افزایش میدی؟«» او مانند یک گرگ گرسنه به نظر می رسید که منتظر است تا مرد را ببلعد و همه رازهای تاریک عمیق او را بداند.
حالا که او ارباب آنها بود، باید همه چیز را فاش کند درست است؟
لیام متاسفانه فقط لبخند زد. «بعدا توضیح میدم.»
سپس مکثی کرد و پس از اندکی تفکر، چند تخته سنگ را که از مخفیگاه جادوگر بریده بود بیرون آورد.
«هیچکدوم شما کلمات حک شده روی این سنگ ها رو متوجه میشه؟» همانطور که پرسید، نگاهش به طور خاص به میا افتاد.
همه از جمله شن یو و میمی نگاهی انداختند، اما هیچ کس قبلاً چنین چیزی را ندیده بود بنابراین نمی توانستند کمک کنند.
در این هنگام، همه به میا توجه کردند که هنوز به شدت به تخته ها خیره شده بود. «چیزی متوجه میشی، میا؟» الکس پرسید.
میا به طور غیرمنتظره ای سر تکان داد: «هوم... آره...»
سپس با برق عجیبی در چشمانش به لیام نگاه کرد. «من فکر می کنم این یه...
کتابهای تصادفی


