باز: تکامل آنلاین
قسمت: 290
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 290 – روح مرغ؟
همه متعجب شدند و برگشتند تا ببینند الکس الان سر چه کسی فریاد میزند، فقط یک شخص را بالای سر ببر سفید دیدند.
لیام خندید و صاف روی ببر نشست.
سپس از روی جانور پرید که در تمام مدت نقشه او بود. او اکنون زمان کافی برای قضاوت در مورد عملکرد همه را داشت.
»بد نیست.» با پوزخند کوچکی که روی صورتش بود گفت.
»چی؟ چی بد نیست؟» الکس تقریبا گریه کرد.
در حالی که همه آنها در حال مبارزه جان بر کف بودند، و با جانورانی بالاتر از سطح خود سر و کار داشتند، این حرامزاده به زاحتی چرت می زد.
این او را عصبانی کرد.
با این حال، لیام کاملاً او را نادیده گرفت و بدن خود را با تنبلی کشید و خمیازه کشید. به نظر میرسید که او اصلاً به چیزی که تازه میشنود اهمیتی نمیدهد.
»متاسفم. من یجورایی خودم رو خسته کردم و مجبور شدم کمی استراحت کنم. الان می تونیم ادامه بدیم.»
»مشکلی نیست. میا سری تکان داد.»
»الان احساس بهتری داری برادر؟» می می با نگرانی پرسید.
»میخوای از سیستم خارج بشی و یکم استراحت کنی؟» شن یو اضافه کرد.
هیچ کس دیگری چیزی نگفت زیرا آنها نمی خواستند از حد خود فراتر بروند و فقط الکس با زبانش صدا درست کرد و چشمانش را بخاطر توجه همه به آن مرد چرخاند.
»نه. نه. حالم خوبه. لازم نیست. ادامه بدیم.» لیام به سادگی لبخند زد و جواب داد.
همه دوباره شروع به حرکت کردند، دیگر فقط مثل مجسمه ایستاده نبودند.
تقریباً همه اعضای گروه به جز تعداد معدودی از نحوه رفتار در حضور لیام بی اطلاع بودند، به همین دلیل جو در اطراف او کمی ناجور بود.
آنها به سرعت دور شدند و شروع به برداشتن غنایمی کردند که در اطراف افتاده بود.
میا همچنین ببری را که به خالکوبی روی دستش برگشت، پس از چند بار لیس زدنش مرخص کرد.
»این خیلی راحته. چطور انجامش میدی؟» لیام می خواست یکی برای پرنده اش بگیرد تا بتواند او را به میل خود احضار کند.
»مم... این کلاس کشیشه...»
الکس قبل از اینکه بتواند حرفش را تمام کند، مداخله کرد...
کتابهای تصادفی
