فصل 297 – ژنرال الف

از طرف دیگر، الکس، میا و بقیه به یک اندازه از ترس و شوک می لرزیدند.

آنها فکر می کردند که زندگی آنها به پایان رسیده است اما آنها هنوز زنده هستند؟ پس داس توسط یکی از اعضای تیم آنها ساخته شده است؟

چه کسی می توانست آن را انجام دهد؟

با وجود اینکه این فکر به شدت ذهن همه را به خود مشغول کرده بود، اما جرأت نداشتند دست از مبارزه بردارند. این شانس آنها بود!

میا با استفاده از این لحظه غافلگیری به نفع خود، الف های تیره اطرافش را با امواج انرژی الهی منفجر کرد.

الکس نیز سپر خود را چرخاند و چهار الف سمت راست خود را برش داد.

فقط در آن زمان بود که هر دو به وضوح توانستند انبوه اجساد را که در مقابلشان ریخته شده بود ببینند.

رودخانه ای از خون درست در میدان جنگ جاری بود و گوشت و استخوان در همه جا پراکنده بود.

این اجساد در نهایت گرد و غبار و پراکنده شدند، اما حتی برای چند ثانیه ای که درنگ کردند، این منظره‌ای وحشتناک بود، منظره یک نبرد واقعی.

و کسی که باعث همه اینها ‌شد و لشکر الف‌ها را که به دنبال آنها می‌آمد از بین ‌برد... البته همان کسی بود که همه آنها را به اینجا آورده بود.

«اون... لیام اون داس رو ساخته...»

الکس یک قدم به عقب رفت، حالت عجیبی از روی صورتش گذشت. به طرز عجیبی، این یک تحسین و هیبت بود.

«اون چقدر قدرت داره؟»

حرکات لیام کاملا خیره کننده بود.

برای کسی که همین حالا طلسم قدرتمندی را انجام داده بود، به نظر نمی رسید اصلاً خسته یا نفسش بند آمده باشد.

انگار می توانست تمام شب را همینطور ادامه دهد.

هیکل لاغر او در میان دریای الف های تیره می رقصید، خون و گوشت هر کجا که می رفت، پاشیده می شد.

در این بین، او به اجرای طلسم نیز روی آورد و حملات متعددی را به خط مقدم دشمن فرستاد و آنها را تا حد زیادی به عقب راند.

فوق العاده بود، تکنیک ها و درک او فوق العاده بود.

حتی در موقعیت هایی که یک نقص می تواند باعث از دست دادن حرکت شود، او عملکرد فوق العاده ای داشت.

چنین چیزی فقط به این دلیل که کسی خوش شانس بود بدست نمی آمد. باید از طریق نبردها به دست می آمد، از طریق جنگ های بی شمار.

این شخص چقدر قوی بود؟ اصلا نمی توانست قدرت او را بسنجد. حتی وقتی سعی کرد او را دست ...