باز: تکامل آنلاین
قسمت: 298
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 298 – عقب نشینی اجباری
کلمات لیام با صدای بلند در حالی که در میان ده ها الف تاریک حرکت می کرد، از حملات آنها فرار می کرد و مستقیماً پشت یکی از ژنرال های الف تاریک ظاهر شد، بلند شد.
شمشیر او فوراً به جلو حرکت کرد تا روی پشت الف فرود بیاید، اما در آخرین لحظه، الف از روی ببر پرید و روی زمین فرود آمد و به آرامی از ضربات شمشیر او طفره رفت.
«هو. هو. هو. نریشتا کاریشتا. یک آدم جالب اینجاست.»
بلافاصله، دوجین الف دور آن دو حلقه زدند و سعی کردند یواشکی از پهلو و پشت به لیام حمله کنند.
و ژنرال الف تاریک نیز هیچ کاری برای کنترل این وضعیت انجام نداد. طعمه ای با کمال میل وارد محاصره آنها شده بود.
او به سادگی با مشاهده دشمنی که در مقابل او ایستاده بود، تمسخر کرد و هیچ قصدی برای مبارزه با او نشان نداد. نگاهش فقط به صورت معمولی به سمت لیام کشیده شد، انگار که داشت همه چیز را در مورد او تجزیه و تحلیل می کرد.
از طرف دیگر، لیام به همین دلیل جرأت نداشت گاردش را پایین بیاورد. او میتوانست بگوید که حریفش این بار چندان ساده نیست.
در چشمان بی رحم و شوم الف تاریک، احساس شدیدی از ظلم و قصد کشتن وجود داشت.
لیام شمشیر نیمه حماسی بنفش خود را به اهتزاز درآورد و به سمت الفهای تیره دیگری که منتظر بودند از پشت به او ضربه بزنند ضربه زد.
او یک انفجار باد را به یک طرف و یک انفجار آتش را به طرف دیگر فرستاد، و برای مقابله با الفهای پشت سر شخصاً به عقب برگشت.
اما حتی در این شرایط وخیم، او احتمالاً نمی توانست به دشمن اصلی که جان او را تهدید می کرد پشت کند.
او همیشه هنگام برخورد با الف های تاریک دیگر لیام را زیر نظر داشت، که کار آسانی نبود زیرا تک تک آنها سطح بالا و توانایی های رزمی بالاتر از حد متوسط داشتند.
آنها حملات لیام را مسدود کردند و جلوی آن را گرفتند و بارها و بارها برمی گشتند تا او را محاصره کنند و به دام بیاندازند.
بدتر از همه، یک ژنرال الف تاریک دیگر نیز از راه رسید، سوار بر ببر بزرگ تا نزدیک آنها بایستد و نمایش را تماشا کند.
اما لیام نمیتوانست با هیچکدام از آنها کنار بیاید، زیرا از هر طرف توسط زیر دستان آنها غرق شده بود.
اگر اوضاع به همین منوال پیش می رفت... پس او حتی نیازی به حدس زدن نتیجه نداشت. این مبارزه قبل از شروع شدن تمام می شد.
او فکر می کرد که می تواند آسیب انفجاری وارد کند و این دو را برای مدتی مشغول نگه دارد، اما او قدرت الف ها را بسیار دست کم گرفته بود.
برای پاسخ به این ها، او به نیروی خالص نیاز داشت!
لیام شمشیر خود را محکم گرفت و در حال تصمیم گیری برای بهترین راه عمل بود، حداقل در حال حاضر.
دو ژنرال که به او خیره شده بودند، بمب های ساعتی بودند که می توانستند هر زمان که بخواهند منفجر شوند و او را به راحتی پایین بیاورند.
بنابراین قبل از آن ...
«برو بیرون!»
لیام به طور تصادفی از برخورد با مهاجمان ضعیفتر دست کشید و پاهایش را روی زمین کوبید و دهها رشته از نیستی را به همه جهات فرستاد.
همه زیر دستان الف تاریک بلافاصله با جراحاتی که روی بدنشان نشسته بود، پراکنده شد...
کتابهای تصادفی

