باز: تکامل آنلاین
قسمت: 302
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۰۲: این بیش از کافیه
پس از بالا رفتن از پلهها، لیام به سالن اصلی رسید، البته دو زن همچنان از دو طرف به او چسبیده بودند.
اما با کمال تعجب، به نظر میرسید که هیچ شیطانی به این موضوع اهمیت نمیدهد و به سادگی به او سلام میکردند گویی این امر عادی است.
«هوم؟» لیام هم اهمیتی نداد و رفت تا روی صندلیش بنشیند. دو زن زیبا نیز در کنار او راه میرفتند و از دو طرف کنار او ایستادند.
لیام نگاهی از پهلو به آنها انداخت و سپس شقیقههایش را مالید. آنها طوری ایستادند که انگار خیلی راحت هستند و احساس میکردند که در خانه هستند.
او آه کوچکی کشید و بدون اینکه بیشتر از این به دیوانهها بپردازد، مستقیماً سر اصل مطلب رفت.
«کی میتونه در مورد طومارهای تهاجم و کریستالهای تهاجم چیزهای بیشتری به من بگه؟»
زمزمه زمزمه زمزمه زمزمه
شیاطین داخل سالن بلافاصله شروع به بحث در بین خود کردند.
به نظر میرسید آنها گیج شده بودند و سؤال او را درک نمیکردند.
لیام چشمانش را ریز کرد و تصمیم گرفت بهطور دقیقتر بپرسد: «منظورم اینه که انواع مختلف این طومارهای تهاجم چی هستن؟»
«راهی هست که بتونیم مکان خاصی رو هدف قرار بدیم؟»
شیاطین بار دیگر شروع به زمزمه و بحث در میان خود کردند. هیچ کس جواب خوبی برای لیام نداشت.
اما در این لحظه ناگهان دو زن که نزدیک او ایستاده بودند پوزخندی شیطنت آمیز زدند.
«هاها~~ همسر! چرا این سوال ساده رو از اون احمقها میپرسی؟ من میتونم همین الان جوابت رو بدم.» مادر، یوکی، مکثی کرد و سپس اضافه کرد. «به شرطی که…»
همه شیاطین در حالی که چهرههایشان تکان میخورد به این صحنه نگاه کردند.
زن همین حالا آنها را احمق خطاب کرد اما آنها نتوانستند کاری انجام دهند زیرا او رهبر آنها را نیز همسر خطاب کرد.
و درست وقتی صحبتش تمام شد، دیگری هم خم شد و چیزی در گوش لیام زمزمه کرد.
...کتابهای تصادفی

