باز: تکامل آنلاین
قسمت: 303
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۰۳: تمام ماموریتهای تهاجم را متوقف کنید
قرار بود چند ساعت طول بکشد تا آماده سازیهای مختلف تکمیل شود.
او میخواست اگر نه بهخاطر الکس، حداقل بهخاطر میا، عجله کند. با این حال، او واقعاً نمیتوانست در این قسمت عجله کند.
اگر این کار را میکرد، ممکن بود فقط نتیجه معکوس داشته باشد.
بلکه لیام تصمیم گرفت از این فرصت استفاده کند و از شهر خارج شود و روی مشکل دیگر کار کند.
و درست در کنار او، سه موجود مختلف بهطور معمول راه میرفتند.
یکی تلن بود در حالی که دو تای دیگر یک جوجه روح منحصر به فرد و یک خرگوش روح بودند.
سه پیرو با کنجکاوی به اطراف نگاه کردند و مناظر شهر شیطانی را دیدند و مطیعانه دنبال لیام رفتند.
البته پشت سر لیام و این گروه کوچک سه نفره، دو شخص دیگر هم نه چندان مطیع او را دنبال میکردند.
جفت مادر و دختر گهگاه به هم خیره میشدند و چند کلمه ناخوشایند با هم رد و بدل میکردند، در حالی که هرگز چشمشان از لیام برای مدت طولانی جدا نمیشد.
و به نظر میرسید که آنها دارای نوعی استعداد برتر در تعقیب هستند، بنابراین لیام نیز حضور آنها را احساس نمیکرد.
او از هر دوی آنها خواسته بود که یک بار دیگر منتظر او باشند و از دست آنها فرار کرده بود، اما این بار کارش آنقدرها جواب نداد.
آنها در مقابل او سر به فرمان او تکان دادند و بعد از اینکه از برج پادگان خارج شد شروع به تعقیب او کردند.
لیام در واقع انتظار این را داشت، اما در حال حاضر نمیتوانست زیاد به این دو دیوانه توجه کند، بنابراین به آنها اجازه داد.
بدون اینکه به عقب برگردد با جعبه دیگری که در دست داشت مستقیماً از شهر ثول خارج شد. چند تا جوجه و خرگوش دیگه داشت.
لیام این را به یک تپه کوچک دور برد و سپس در پای تپه جایی که نسبتاً از اطراف جدا بود مستقر شد.
او ابتدا چند نفس کشید و ذهنش را آماده کرد. «نیستی احساس خیلی بهتری نسبت به مانا داره.»
او بدنش را کشید، مرغی را از گردنش گرفت ...
کتابهای تصادفی
