باز: تکامل آنلاین
قسمت: 305
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۰۵: چه کسانی طرف چه کسانی بودند؟
«خانم... خانم... آه... رهبر میا... این شیاطین از کجا اومدن؟ حالا چیکار کنیم؟» شین سو پرسید.
«اگه ما بیشتر از این اینجا بمونیم، پس این احتمال وجود داره که شیاطین ما رو احساس کنن و شروع به حمله به ما هم بکنن؟»
«باید بریم؟» یکی دیگه پیشنهاد داد.
«شاید باید کمی صبر کنیم و بعد دور دو گروه حلقه بزنیم تا گروههای ضعیفتر رو انتخاب کنیم؟» شن یو پیشنهاد کرد.
«من فکر میکنم این نقشه خوبیه. ما میتونیم از این طریق مقدار زیادی تجربه دریافت کنیم.» میمی دستهایش را به هم زد.
چند نفر دیگر نیز با آنها موافق بودند.
همه در آستانه تصمیمگیری بودند که میا دستش را بلند کرد و گروه را متوقف کرد.
«به این سادگی نیست. فقط به تعداد شیاطین نگاه کنید. این چند تا الف تاریکی نمیتونن اونا رو مدیریت کنن.»
«اونا بعد از برخورد با الفها قطعا دنبال ما میان. در واقع تمام روستاهای مجاور در خطر هستن.»
سخنان میا همه را خشمگین کرد زیرا نمیتوانستند تعداد این شیاطین را نادیده بگیرند.
آنها همچنین به دلیل مه سیاه که مانع دید آنها شده بود، نتوانستند وضعیت را به خوبی درک کنند.
بنابراین اگر آنها در نهایت دشمن را دست کم بگیرند، خود را در دردسر بزرگی قرار خواهند داد، ممکن بود حداقل یک یا دو بار یا شاید چند بار جان خود را از دست بدهند.
این حتی میتواند یک رویداد ویژه باشد که جوایز زیادی را به همراه دارد.
چنین رویدادهایی طبیعتاً مورد توجه همه بازیکنان و انجمنهای مختلف قرار میگیرد زیرا آنها این شانس را داشتند که بسیار سودآور باشند.
اما دشواری این رویدادها نیز به همان اندازه زیاد خواهد بود. گروه کوچک آنها حتی قادر به رسیدگی به الفهای تاریکی نبودند.
پس چگونه میتوانستند با شیاطینی که با الفهای تاریکی مقابله میکردند، روبرو شوند؟
در حالی که همه در این دوراهی مشغول بودند، ناگهان پیام دیگری در چت گروهی آنها چشمک زد.
«بچهها هنوز حمله نکردید؟ الفهای تاریکی رو هدف قرار بدید و قبل از اینکه نیروهای تقویتی بیشتری برسن، نبرد رو زود تموم کنید.»
لیام پیام دوم فرستاده بود!
حالا دیگر دلیلی برای صبر نداشتند و بهسرعت وارد میدان شدند.
یا بهتر است بگوییم کنارهها ایستادند و شروع کردند به کشتن الفهای تاریکی یکی پس از دیگری، با هدف قرار دادن الفهای تاریکی که حتی کمی از گروه اصلی دور شده بودند.
در ابتدا آنها سعی کردند تا حد امکان مراقب باشند، اما غیرممکن بود که در چنین میدان جنگ عظیمی کاملاً نامرئی باشند.
در نهایت، چند شیاطین این مزاحمان جدید را شناسایی کردند.
اما بخش عجیب این بود که... هیچ یک از این شیاطین حتی نگاهی دوباره به آنها نکرد. آنها ممکن است در یک تیم باشند!
میا با دیدن این، چشمانش را ریز کرد و ثانیه بعد کاری جسورانه انج...
کتابهای تصادفی


