فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 322

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۳۲۲: آیا واقعاً فکر کردی من می‌بازم؟

«واقعاً فکر می­کردی من به انسان ضعیفی مثل تو می‌بازم؟» الف‌ تاریکی به تمسخر گفت: «هاهاها. فکر کردی برنده شدی؟»

«نه! برنده نشدی!» زبانش را بیرون کشید و به آرامی تیغه چاقویش را لیسید و دیوانه­وار شروع به خندیدن کرد.

لیام به طعنه‌های الف ‌تاریکی توجهی نکرد و فقط روی حرکات، دست‌ها و پاهایش تمرکز کرد و تمرکزش را به حداکثر رساند.

او نمی‌خواست با هیچ حیله‌ای از الف فریب بخورد و با حمله­ی واقعی الف که می‌تواند کاملاً چیز دیگری باشد، غافلگیر شود.

با این حال، الف ‌تاریکی به خندیدن ادامه داد و به نظر می‌رسید قصد هیچ اقدامی را ندارد.

«چی_» افکار لیام با حرکت دست­های الف در نهایت قطع شد و او به شخص خود الف رسید و دید که او چیزی را بیرون آورد.

چیز جالبی نبود این فقط یک توپ سیاه کوچک بود که لیام از قبل با آن آشنا بود.

این همان توپ سیاهی بود که او از جادوگران تاریک به دست آورده بود و همان توپ سیاهی بود که برای تکمیل مأموریت پادشاهی به پادشاه تحویل داده بود.

سعی کرد بفهمد چه اتفاقی دارد می­افتد.

و الف نیز کار زیادی انجام نداد. او به سادگی توپ را بین انگشت شست و سبابه خود قرار داد و سپس… بدون هشدار…

ترک!

او آن را شکست.

توپ سیاه باز شد و رگه‌های نور مختلفی از آن فوران کرد و بلافاصله لیام را در بر گرفت.

«لذت ببر!» الف ‌تاریکی پوزخند زد.

ثانیه­ای بعد، قبل از اینکه لیام بتواند واکنشی نشان دهد، چیزهای زیادی به حواس او سرازیر شدند، یا بهتر است بگوییم به مغزش.

او حتی فرصت نداشت چیزی را بفهمد و سردرد کور کننده‌ای به او حمله کرد.

همه بدنش درد داشت، انگار همه بدنش در حال از هم گسستن بود. حمله...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی