باز: تکامل آنلاین
قسمت: 324
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۲۴: لونا دختر بد!
«ها...» الف تاریکی مات و مبهوت به تخممرغ خیره شد. همچین چیزی اینجا چه کار میکرد؟
او برای یک ثانیه به آن نگاه کرد و پس از پایان شوک اولیه، چشمانش گشاد شد و او حتی بیشتر شوکه شد.
زیرا درست در مرکز تخم رنگارنگ با طرحهای عجیب و غریب، رنگ بنفش تیرهای بود که بسیار شبیه شعله باارزش او بود.
«این ممکن نیست؟» او با شوک خیره شد و قادر به هضم این اطلاعات نبود. تخم شعلهاش را جذب کرده بود؟
نه! این هرگز ممکن نیست!
چگونه یک تخم معمولی میتواند یک قطعه شعلهی کمیاب ارزشمند را جذب کند؟ آیا فقط از برخورد با آن نمیترکد؟
آیا شعله تخم را زندهزنده کباب نمیکند و آن را به یک پیش غذای آبپز تبدیل نمیکند؟
اما بعد نگاهش روی طرح بنفش ماند. شواهد واضح بود و او نمیتوانست آن را انکار کند.
لعنتی چه اتفاقی داشت میافتاد؟
اما انگار این کافی نبود، ناگهان صدای بلندی در میان سکوت طنینانداز شد.
ترک! ترک! ترک!
درست جلوی چشم همه، تخم در حال ترکیدن بود!
«نه!» الفتاریکی به جلو پرید. از این ترس قلبش تقریباً از تپش ایستاد.
این تخم به نوعی شعله گرانبهای او را گرفته بود و حالا در حال شکستن بود؟
آیا قطعه شعله داخل آن هنوز دست نخورده باقیمانده بود؟
یا اگر حیوان به درستی از تخم خارج نشود، شعله از بین میرود؟ اصلاً این تخم از کجا آمده است؟
یا شاید تخم واقعاً پخته شده باشد؟ پس شعله کجا بود؟
آنقدر گیج و ناامید بود که میخواست سرش را به جایی بکوبد.
اما مهم نبود. در حالی که دست الف تاریکی برای گرفتن تخم به جلو دراز شد، سعی کرد به سرعت آرامش خود را به دست آورد.
اگر چیزی در برابر فشار ارزشمندترین دارایی او مقاومت میکرد، قطعاً نمیتوانست معمولی باشد!
شاید چیزی از دست نداده باشد!
شاید او فقط چیزی به دست آورده بود!
چیزی حتی فوقالعادهتر از شعلهاش؟
سریع یک قدم جلو رفت و بعد خم شد تا تخم را لمس کند. با این حال، قبل از اینکه بتواند چیزی به شدت از پشت به او اصابت کند.
برش. خون ریخته شد.
زیر نور مهتاب، شمشیری ارغوانی در اطراف رقص...
کتابهای تصادفی


