باز: تکامل آنلاین
قسمت: 325
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۲۵: خوش برگشتی
در شبی مهتابی و ساکت، در میان تاریکی مهآلود، صداهای بلند کوبش ضربات، و صدای برخورد فلز با فلز، یک جفت چشم کبوتر مانندِ ستایشبرانگیز باز شد.
و بیخبر از این…
لیام توقف کرد و با قاتل برخورد کرد و تنها زمانی آسیب دید که طرف مقابل با حالت اختفا به او حمله کرد.
این بزرگترین مشکل او بود. او نمیتوانست حرکات عجیب الف تاریکی را پیشبینی کند.
او از نوعی حرکت استثنایی پا برای کاهش حضورش استفاده میکرد.
لیام از هر چه داشت استفاده میکرد و سعی میکرد با الف تاریکی به بهترین شکل ممکن برخورد کند. شخص دیگر نیز با خشمی کینهتوزانه در حال مبارزه بود.
«هاه هاه هاه.» لیام نفسنفس زد. تمام بدن او در تلاش برای مقابله با این حریف مقابلش سر تا پا خیس از عرق شده بود.
هر کاری که قاتل انجام میداد غیرقابل پیشبینی بود.
لیام قادر به مسدود کردن و دفع کارآمدِ حملات نبود. سرعت واکنش او با قاتل کهنهکار برابری نمیکرد.
«تو همین الان بمیر!» قاتل زمزمه کرد.
او ناگهان هفت تیغه کوچک را از داخل پیراهن چرمی خود بیرون آورد و در همان لحظه از دید ناپدید شد.
لیام نیز خود را برای جلوگیری از حمله آماده کرد و یک معجون سلامتی را خورد.
او با هوشیاری به اطراف نگاه کرد و سعی کرد تعیین کند الفتاریکی از کجا به او حمله میکند.
الفتاریکی با تماشای تلاشهای بیهودهی حشره به تمسخر افتاد.
این دو نفر از نظر ذهنی روی هم قفل شده بودند اما قبل از اینکه هر دو طرف اقدامی انجام دهند…
غرش!
شعله بنفش درخشان تیره تمام منطقه را فرا گرفت.
«لیام!» الکس با صدایی ترسناک فریاد زد و با دهان کاملاً باز از منظره هولناکی که در مقابلش بود غافلگیر شد.
آیا الف تاریکی شعلهاش را از دست نداده بود؟
الکس خوشحال بود که همه چیز به نفع آنها بود، اما با نگاه کردن به شعلههای خروشان که به سرعت در حال گسترش بودند، مید...
کتابهای تصادفی

