باز: تکامل آنلاین
قسمت: 326
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۲۶: نرمترین!
لیام به روباه کوچکی که در بغل او خوابیده بود خیره شد. خیلی خسته به نظر میرسید.
«استفاده از شعله باید خستهاش کرده باشه.»
«اصلاً اندازهاش بزرگتر شده؟» او با دقت به چیز کوچک از بالا تا پایین نگاه کرد.
او مثل همیشه کوچک بود. اما به غیر از اندازهی او همه چیز تغییر کرده بود.
در مقایسه با قبل، اکنون کاملاً متفاوت به نظر میرسید. او بدن سفیدبرفی خالصی داشت که خزش بسیار نرم و براق بود.
حتی بهترین ابریشم یا هر مادهی دیگری نمیتواند به این نرمی باشد.
لیام از این موضوع تعجب نکرد. البته که روباه کوچولوی ناقلا نرم بود. این بار او خیلی از اقلام گرانبها را بلعیده بود.
گیاهان بیشمار و سه تکه شعلهی کمیاب که دیگران آنها را گنجینهی گرانبهایی میدانستند!
استاد حیوانات سرافینا گفته بود که جانوران فقط باید از قسمتی از کریستال نُه گانه الهی برای تکامل استفاده کنند.
با این حال، این دختر آن را کاملاً بلعیده بود و حتی یک تکهی کوچک از آن هم باقی نمانده بود.
چطور میتوانست هنوز نرم و ناز نباشد؟
لیام از حالا میتوانست ببیند که خواهرش با این چیز کوچک دیوانه شده است. «عواقبش همش گردن خودته.»
مسلماً او هم نمیتوانست دستش را از روباه کوچک دور کند.
لبخند تلخی زد و در حالی که به نوازشش ادامه میداد به بقیه بدن او نگاه کرد.
و روباه کوچک از این همه توجهی که دریافت میکرد با رضایت خرخر میکرد.
لیام نیشخندی زد و سپس نگاهش را از بدن کوچک به جالبترین چیز یعنی سه دُم روباه تغییر داد.
رنگ آنها هم اکنون سفیدبرفی بود، اما در طول نبرد، وقتی روباه کوچولو از ناکجاآباد جلوی او پرید و همه چیز را آتش زد، به وضوح به یاد آورد که یک دم به رنگ بنفش تیره بود.
آیا این سه دم بازتابی از سه تکه شعلهای بود که ا...
کتابهای تصادفی


