باز: تکامل آنلاین
قسمت: 335
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۳۵: پرتگاه سرخ
وقتی میا مکالمهاش را با الکس تمام کرد، برگشت و دید که لیام و دِرِک در سکوت ایستاده بودند. با این حال، به نظر میرسد که این دو عمیقاً در افکار خود غرق شدهاند.
میا پرسید:«چیزی شده؟»
و لیام سرش را تکان داد.
«هیچی. من چندتا کار دارم.»
«چطوره که شما مراحل ثبت نام انجمن رو تموم کنید و دِرِک می تونه برای همه مواد مصرفی بخره. ما میتونیم با بقیه تیم خارج از شهر سر ۵ ساعت ملاقات کنیم.»
«خوب استراحت کنید.»
لیام سریع صحبت کرد و بعد شروع به راه رفتن کرد، اما میا با تردید او را صدا زد.
«لیام صبرکن، الکس میخواد باهات صحبت کنه.»
«هوم؟ مگه ساعت ۵ همدیگه رو نمیبینیم؟ اونوقت میتونیم حرف بزنیم.»
لیام به سمت او برنگشت و فقط در حالی که پشتش رو به او بود جواب داد.
«باشه.»
میا ناامید به نظر نمی رسید.
«و، در مورد اسم انجمن…؟»
لیام دوباره برای لحظهای مکث کرد.
سپس دهانش را باز کرد و آهسته زیر لب گفت :«پرتگاه سرخ».
میا پرسید:«بهتر نیست فقط اسم «عذاب بهشتی» رو حفظ کنیم؟»
ممکن است شخص دیگری سخنان او را اشتباه گرفته باشد، اما لیام فکر پشت سوال او را میدانست، بنابراین برایش مهم نبود.
از او پرسید:«میخوای هویت من رو مخفی نگه داری؟»
«بله، میتونی برگ برندهای توی موقعیت بحرانی باشه.»
«این امکانپذیر نیست. وقتی کاری رو که قراره انجام بدیم، به هر حال تمام دنیا به ما نگاه میکنن. هیچ فایدهای برای کمرنگ نگه داشتن هویت من نداره.»
لیام خندید.
چیزی که او نگفت این بود که این بازی هرگز به کسی اجازه نخواهد داد که به طور مسالمتآمیز آن را توسعه دهد.
وقتی شخصی قدمی به جلو برمیداشت، دهها نفر دیگر همانجا منتظر بودند تا او را عقب برانند. این بازی اینطوری طراحی شده بود.
یا بهتر بگوییم، زندگی معمولاً اینگونه بود…
«بیا فقط از تبلیغات برای جذب عضو بیشتر استفاده کنیم.»
میا به نشانه موافقت سرش را تکان داد، در حالی که دِرِک طبق معمول به نظر میرسید که اهمیتی نمیدهد. بعد از آن، سه نفر از آنجا دور شدند.
دو نفر دیگر برای تکمیل وظایف تعیین شده خود رفتند و لیام مستقی...
کتابهای تصادفی
