فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 336

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۳۳۶: دلت کتک می‌خواد

پس از چند دقیقه، لیام نفس عمیقی کشید و به مهره روح ساخته شده نگاه کرد.

این مهره روح صیقلی‌تر از مهره اصلی به نظر می‌رسید و مانند الماس می‌درخشید.

او یک شوک مانا به آن تزریق کرد و مرغ چنان زنده شد که گویی هرگز نمرده است.

مرغ بال‌های روحی خود را تکان داد و جیغ کشید و آماده شیرجه رفتن به درون یک جنگ بود.

لونا پرید، سه دمش در هوا تکان می‌خورد و با چشمان درشتش به مرغ نگاه کرد.

کیوو؟

سرش را به پهلوی خم کرد و در این فکر بود که این پرنده عجیب چیست؟

مرغ نیز همان حرکات را تکرار کرد، سرش را به طرف دیگر خم کرد و به روباه خیره شد.

آن دو خنده دار به نظر می‌رسیدند و لیام با دیدن این منظره خندید.

با این حال، در ثانیه بعد، لونا به طور غیر منتظره پنجه خود را بالا برد.

لیام این را دید و فوراً فهمید که قرار است چه اتفاقی بیفتد.

نزدیک بود لونا محکم به مرغ بکوبد!

«لعنت. نه. من تازه این مرده متحرک رو ساختم.»

لیام عرق سردی ریخت و با عجله او را گرفت:«نه لونا. وایسا.»

لیام روباه را از کتفش گرفت و او را در هوا آویزان کرد.

«فکر کنم دلت کتک می‌خواد. می‌دونی این مدت چقدر واسم دردسر درست کردی؟»

کیوووو…

[ارباب، متاسفم]

لیام تعجب کرد. لونا به ندرت از ارتباط ذهنی خود برای صحبت کردن استفاده می کرد.

روباه را از بالا تا پایین بررسی کرد تا ببیند حالش خوب است یا نه.

«خوبی؟»

دوباره از او پرسید.

[بله ارباب]

روباه دماغش را خم کرد و با پوزخندی شبیه به لیام خیره شد.

«هوم؟»

لیام گیج شده بود که چرا این چیز کوچک چنین حالتی به خود گرفته است که ناگهان به پهلو برگشت و قفس درهم ریخته را دید.

این‌جا و آن‌جا چند قطره خون ریخته بود و تعداد خرگوش‌ها کم شده بود.

...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی