باز: تکامل آنلاین
قسمت: 337
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۳۷: من یک ماموریت جدید دریافت کردم
«خواهر یو، بهنظرت امروز یه چیزی عجیب نیست؟»
میمی دماغش را مالید و پرسید.
«منظورت چیه؟ برادرت دیر کرده؟»
شنیو در حالی که چشمانش به دنبال چهره آشنا در دوردست میگشت، پاسخ داد.
«نه.. اون همیشه دیر میکنه. من در مورد اون صحبت نمیکنم. من در مورد…»
او با زبانش صدا در آورد و به سمت راستش که یک شخص مو قرمز بی صدا ایستاده بود نگاه کرد.
میمی دهانش را گرفت و زمزمه کرد:«نباید تا حالا از کوره در میرفت؟ ببین چطور ساکت وایساده.»
شنیو به سرعت او را ساکت کرد.
«من فکر میکنم شاید اون آسیب دیده. کی میدونه که اون چی از سرش گذشته... امروز کاری به کارش نداشته باش.»
«آه… آه… خواهر یو، من اونقدرها هم بد نیستم. میدونم. من بهش بیادبی نمیکنم. تنها چیزی که من میگم اینه که... به نظر میرسه اون تغییر کرده.»
«هوم.»
شنیو بیصدا سر تکان داد.
زیر لب زمزمه کرد:«تروما غالباً افراد رو تغییر میده، اما فقط زمان میتونه مشخص کنه که اون حالش خوبه یا نه.»
همه از قبل نزدیک ورودی شهر سلطنتی جمع شده بودند و منتظر رسیدن آخرین نفر بودند.
لیام این بار تقریباً یک ساعت تاخیر داشت، اما کسی شکایت نکرد. پس از آخرین نبرد، دیگر هیچ کس جرات نداشت به او شک کند.
بلکه منتظر بودند و خود را از نظر ذهنی برای چیزی که قرار بود پیش بیاید آماده میکردند.
اگر کاری که قرار بود انجام دهند چیزی شبیه به اولین ماموریت بود... فقط فکر کردن به آن باعث میشد خونشان به جوش بیاید.
لحظاتی گذشت که لیام بالاخره رسید. با لبخندی بیشرمانه وارد شد.
«متاسفم که منتظرتون گذاشتم.»
همه به طور غریزی برگشتند تا به الکس نگاهی بیندازند، اما در کمال تعجب، او ساکت و آرام ماند.
او مانند همیشه که اماده دعوا با لیام بود، دندان قروچه نمیکرد و ابروهایش را بالا ...
کتابهای تصادفی

